دزندیس . [ دِ زَ ] (ق ) همانا. ظاهراً. گویا. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : اگرچه در وفا بی شبهی و دیس نمی دانی تو قدر من دزندیس .
رودکی .
دزاندیس . و رجوع به دزاندیس شود. || اولاً. در اول . || فی الفور. فوراً در حال . (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
۱. برابر و یکسان. ۲. شبیه. ۳. آشکار، هویدا. ۴. (قید ) درحال. ۵. (قید ) همانا، گویا: اگرچه در وفا بی شبهی و دیس / نمی دانی تو قدر من دزندیس (رودکی: لغت نامه: دزندیس ).