جولقی. [ ل َ ] ( ص نسبی ) منسوب به جولق. قلندر شال پوش باشد، و بفتح اول و کسر ثالث هم آمده. ( برهان ). ژنده پوش و قلندر پشمینه پوش. ( غیاث اللغات ) :
ناگهانی جولقیی میگذشت
با سر بیمو بسان طاس و طشت.
مولوی.
رجوع به جولخی شود.
جولقی. [ ج َ / جُو ل َ ] ( ص نسبی ) جولخی. جولقی. رجوع به جولقی شود.