کلمه جو
صفحه اصلی

براسوده

فرهنگ فارسی

( بر آسوده ) ( اسم . بر آسودن ) استراحت کرده آسایش یافته .
راحت شده آرام یافته .

لغت نامه دهخدا

( برآسوده ) برآسوده. [ ب َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب / نف مرکب ) راحت شده. آرام یافته. مستریح. آسایش گرفته :
گریزان شده ست او ز ما در حصار
بدین سان برآسوده از روزگار.
فردوسی.
رجوع به آسوده شود.

فرهنگ عمید

( برآسوده ) آسایش یافته، آرامش یافته.


کلمات دیگر: