( صفت ) جوانمرد کریم بخشنده : [در زمان خدیو دار اشان آن کرم پیش. کریم نهاد ... ] . ( هاتف )
کرم پیشه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کرم پیشه. [ ک َ رَ ش َ / ش ِ ] ( ص مرکب ) جوانمرد و بخشنده. ( آنندراج ). کریم. جوانمرد. سخی. ( ناظم الاطباء ) :
وگر درنیابد کرم پیشه نان
نهادش توانگر بود همچنان.
آن کرم پیشه کریم نهاد.
وگر درنیابد کرم پیشه نان
نهادش توانگر بود همچنان.
سعدی.
در زمان خدیو داراشاه آن کرم پیشه کریم نهاد.
هاتف ( از فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ عمید
کریم، بخشنده، جوانمرد.
کلمات دیگر: