صفحه اصلی
پرزگن
بستن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
پرزگین، پرزدار، پارچه یاچیزدیگرکه پرزدارد
( صفت ) پرزدار پرزه دار : جام. پرزگن.
خمیل پرزدار
لغت نامه دهخدا
پرزگن. [ پ ُ گ ِ ] ( ص مرکب ) خمیل. پُرزدار: ثوب خمیل ؛ جامه پُرزگِن. ( ربنجنی ).
فرهنگ عمید
پارچه یا چیز دیگر که پرز داشته باشد، پرزدار.
کلمات دیگر: