کلمه جو
صفحه اصلی

گوش پیچ

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - پیچند. گوش . ۲ - آنکه گوش دیگری را برای تنبیه و سیاست تاب دهد گوشمال دهنده : چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ نباید بر آوردن آواز هیچ . ( نظامی ) ۳ - گوشمال تنبیه . ۴ - ( اسم ) پارچه و شالی که بجهت دفع سرما بر دور سر و گوش پیچند . ۵ - نوعی زینت که در عمامه گذارند .

لغت نامه دهخدا

گوش پیچ. ( نف مرکب ) پیچنده گوش. پیچنده گوش و تاب دهنده آن تأدیب یا سیاست را. گوشمال دهنده :
چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ
نباید برآوردن آواز هیچ.
نظامی.
|| ( حامص مرکب ) گوشمال. ( برهان ) ( غیاث ). سیاست و یا گوشمال. ( ناظم الاطباء ). برای تأدیب یا مجازات ، گوش کسی را پیچاندن. ( فرهنگ نظام ) :
وگرنه چنانت دهم گوش پیچ
که دانی که هیچی و کمتر ز هیچ .
نظامی.
|| ( اِ مرکب ) پارچه ای را نیز گویند که به جهت دفع سرما بر دور سر و گوش پیچند. ( برهان ). شالی را گویند که به واسطه دفع اذیت سرما بر گوش پیچند. ( آنندراج ). || یک نوع زینتی که در عمامه گذارند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. پیچ دهندۀ گوش.
۲. آن که گوش کسی را به جهت تنبیه بپیچاند، گوش مال دهنده: چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ / نباید برآوردن آواز هیچ (نظامی۶: ۱۱۴۶ ).


کلمات دیگر: