کلمه جو
صفحه اصلی

گندمی

فارسی به انگلیسی

[bot.] graminaceous, [o.s.] whealen, spider plant

[bot.] graminaceous, [o.s.] whealen


فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به گندم.۱ - آنچه با گندم تهیه کنند : نان گندمی . ۲ - ( اسم ) نوعی قلم مو که نوک آن پر مایه و پرپشت است و مینیاتور ساز های ایرانی آنرا بکار میبرند . این نوع قلم مو را برای صورت سازی و قلم گیریهای نازک و کلفت استعمال کنند مقابل نیزه یی . یا گندمیان .( جمع گندمی ) تیر. گندمیان یا غلات از بزرگترین تیره های نباتات تک لپه است و شمار. جنسهای آن متجاوز از ۳۵٠٠ میباشد . غلات مختلف مانند گندم و جو و برنج و هم. رستنیهایی که معمولا آنها را علف میگویند و در چمن زار ها بحالت طبیعی میرویند ازین تیره محسوب میشوند و در تمام مناطق سطح زمین میتوان آنها را یافت . گندم نمون. کاملی است ازین تیره .

لغت نامه دهخدا

گندمی. [گ َ دُ ] ( ص نسبی ) گندمین. رجوع به همین کلمه شود.

فرهنگ عمید

۱. به رنگ گندم.
۲. نانی که از آرد گندم تهیه می شود.

دانشنامه عمومی

گندمی، روستایی از توابع بخش بیابان شهرستان میناب در استان هرمزگان ایران است.
این روستا در دهستان سیریک قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۸۴ نفر (۱۷خانوار) بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

گنْدمی (spider plant)
گیاهی افریقایی، متعلق به تیرۀ سوسن. دو گونۀ آن، با نام های Chlorophytum comosum و Ch. elatum، از گیاهان خانگی معمول اند. این گیاهان برگ هایی کشیده، باریک، و رنگارنگ دارند و جوانه های گل در حال رشد، به صورت آویزان در زیر گیاه اصلی، می روید. گل های آن ها کوچک و سفیدند. گیاهان گندمی سم هوا را جذب و به پاکسازی هوای اطراف کمک می کنند.


کلمات دیگر: