جوال، خرجین، جولخ، بارجامه
( اسم ) جمع جوالق و جوالیق
جوال معرب گوال بمعنی جوال بلکه جوال نیز معرب گوال است .
( اسم ) جمع جوالق و جوالیق
جوال معرب گوال بمعنی جوال بلکه جوال نیز معرب گوال است .
جوالق . [ ج َ ل ِ ] (معرب ، اِ) جوالیق . جوالقات . ج ِ جُوالَق ، بمعنی جوال . (منتهی الارب ). رجوع به جوال شود.
جوالق . [ ج ِ ل ِ / ج ُ ل َ ] (معرب ، اِ) جوال . (منتهی الارب ). رجوع به جوال شود.
سوزنی .
اگربرای صفت انسان بکاررود به معنی فردی بی اصول وشلم شوربا که احتمالا قد بلندی هم دارد وکنترل کارهایش رابه طورکامل ندارد(از واژهای یزدی)