کلمه جو
صفحه اصلی

جوالق

فرهنگ فارسی

جوال، خرجین، جولخ، بارجامه
( اسم ) جمع جوالق و جوالیق
جوال معرب گوال بمعنی جوال بلکه جوال نیز معرب گوال است .

لغت نامه دهخدا

جوالق. [ ج ِ ل ِ / ج ُ ل َ ] ( معرب ، اِ ) جوال. ( منتهی الارب ). رجوع به جوال شود.

جوالق. [ ج َ ل ِ ] ( معرب ، اِ ) جوالیق. جوالقات. ج ِ جُوالَق ، بمعنی جوال. ( منتهی الارب ). رجوع به جوال شود.

جوالق. [ ج ُ ل ِ ] ( معرب ، اِ ) جوال. ( منتهی الارب ). معرب گوال ، بمعنی جوال بلکه جوال نیز معرب گوال است. ( آنندراج از غیاث ). گاله :
چرا به من صلت گندمش همی نرسد
وکیل اورا گویی خر و جوالق نیست.
سوزنی.
|| جنسی بود از پوشش قلندران ، و این جمع جولق است و جولق معرب جولخ و جولخ بافته پشمی باشد که از آن خرجین سازند و مردم فقیر و قلندران نیز پوشند. ( برهان ). رجوع به جولق و جولخ شود.

جوالق . [ ج َ ل ِ ] (معرب ، اِ) جوالیق . جوالقات . ج ِ جُوالَق ، بمعنی جوال . (منتهی الارب ). رجوع به جوال شود.


جوالق . [ ج ِ ل ِ / ج ُ ل َ ] (معرب ، اِ) جوال . (منتهی الارب ). رجوع به جوال شود.


جوالق . [ ج ُ ل ِ ] (معرب ، اِ) جوال . (منتهی الارب ). معرب گوال ، بمعنی جوال بلکه جوال نیز معرب گوال است . (آنندراج از غیاث ). گاله :
چرا به من صلت گندمش همی نرسد
وکیل اورا گویی خر و جوالق نیست .

سوزنی .


|| جنسی بود از پوشش قلندران ، و این جمع جولق است و جولق معرب جولخ و جولخ بافته ٔ پشمی باشد که از آن خرجین سازند و مردم فقیر و قلندران نیز پوشند. (برهان ). رجوع به جولق و جولخ شود.

فرهنگ عمید

بارجامه، جوال، خرجین.

دانشنامه عمومی

اگربرای صفت انسان بکاررود به معنی فردی بی اصول وشلم شوربا که احتمالا قد بلندی هم دارد وکنترل کارهایش رابه طورکامل ندارد(از واژهای یزدی)



کلمات دیگر: