کلمه جو
صفحه اصلی

بساسیری

فرهنگ فارسی

( مقت. ۴۵۱ ه. ق . ) وی یکی از پیروان مستنصر بود . در حدود ۴۴۸ ه. ق . فتنه عظیمی بر پا کرد و واسط را گرفت و بر بغداد مقر خلیفه استیلا یافت ( ۴۵٠ ) و خلیفه عباسی القائم بامر الله ( ۴۶۷ - ۴۲۲ ) را از بغداد بیرون کرد و نامش را از خطبه بیفکند و بنام مستنصر فاطمی خطبه خواند و رایات سپید را که شعار علویان بود به جای اشعار عباسی بر افراشت و امر کرد تا بر منابر آل علی را تبجیل کردند و در مساجد به آیین تشیع در اذان [ حی علی خیر العمل ] گفتند ولی بعد ها خلیفه عباسی به وسیله طغرل سلجوقی بساسیری را از بغداد بیرون راند و وی در ۴۵۱ کشته شد .

لغت نامه دهخدا

بساسیری . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بسا یعنی فسا واقع در فارس . (از معجم البلدان ). عربان نسبت بدان شهر را فسوی و فارسیان بساسیری گویند و نویسند. (از معجم البلدان ) (انساب سمعانی ) (لباب الانساب ). معرب بساشیری است . (ناظم الاطباء).


بساسیری . [ ب َ ] (اِخ ) ارسلان . نام یکی از امرای عباسی حاکم و از مردم بسا یا فسای فارس . مؤلف تاریخ گزیده در شرح حال القائم بامراﷲ آرد: در اول دولت او کار دیالمه سست شد و سلجوقیان خروج کردند و پادشاهی از دست دیلمیان و غزنویان بیرون بردند و تا رسیدن ایشان به بغداد در بغداد فتنه ها پیدا شد و غلامان بر دیلمیان مستولی شدند و بر ایشان مصادرات و غارت کردند... بدین سبب خلیفه بحضور طغرل بک استعجال نمود و قاضی هبةاﷲ هاشمی را به طلب او فرستاد. سلطان طغرل بک در ثانی عشرین رمضان سنه ٔ سبع و اربعین و اربعمائه ، به بغداد رفت . ملک الرحیم دیلم او را استقبال کرد. سلطان او را بگرفت و بند کرد و به قلعه ٔ ری فرستاد. لشکر سلطان ، شرقی بغداد را غارت کردند. مردم در حرم باب الخلیفه گریختند. سلطان لشکریان را از غارت منع کرد. ترکان بغداد بعضی با پیش بساسیری رفتند که سرهنگی بود از سرهنگان دیلمیان و او در رحبه ٔ شام بود و دعوت اسماعیلیان پذیرفته از مصر او را امیرخلیل سیدمعتمد نوشتندی . بساسیری به مصر پیش المنتصر باللّه فرستاد و از او مدد خواست و او را به قائم خلیفه و سلطان طغرل بک تخویف داد سلطان طغرل بک در کار بساسیری تهاون نمود تا از مصر او را مدد رسید و اموال و اسلحه و اسباب فراوان آوردند و دبیس بن صدقه و گروه بنی اسد بدو پیوستند و او قوی حال شد. از کرد و ترک و اعراب بنی کلاب ، لشکر فراوان برو جمع شد. آهنگ جنگ سلطان کرد. سلطان طغرل بک قتلمش بن اسرائیل را که عم زاده اش بوده با قریش بن بدران عقیلی بجنگ او فرستاد. بنی عقیل با قریش بن بدران غدر کردند و با طرف بساسیری رفتند. بدین سبب شکست بر لشکر سلطان افتاد. قتلمش منهزم پیش سلطان آمد. سلطان بنفس خود بدان جنگ رفت . بساسیری به رحبه گریخت . لشکر سلطان از عقبش برفتند. خلقی عظیم از لشکر بساسیری کشته شد سلطان مراجعت نمود وبکنار آب فرات نزول فرمود. بساسیری بازگشت و به سخار رفت . از سلطانیان خلقی بی شمار بکشت چنانکه از دفن عاجز شدند و در چالها می افکندند و خاک بر سر میکردند. بساسیری با امرای شام و قریش بدران و بنی نمیر و بنی کلاب به جنگ سلطان آمد و در منزلگاه سلطان قحطی عظیم شایع شد چنانکه رطلی گوشت به یک دینار رسید. سلطان بفرمود تا کمین کردند و در روز حرب از ایشان منهزم شد. چون از کمینگاه درگذشت معاودت کرده خلقی بسیار ازقوم بساسیری به تیغ گذرانیدند و اسیر بی شمار گرفت . از اسیران آنچه از بنی عقیل بودند دست بازداشت و گفت ایشان از این مخالفت معذورند که جهت خانه و زن و بچه کردند اما آنچه از بنی نمیر و بنی کلاب و شامیان بودندبه سیاست رسانید... چون سلطان طغرل بک از جنگ بساسیری مراجعت نمود، بساسیری قوت گرفت در ذی حجه ٔ سنه خمسین و اربعمائه به بغداد رفت و جانب غربی بگرفت و جسر ببست و بطرف شرقی آمد، عمیدالعراق احمدالمقبول با پنج هزار بر در حرم با بساسیری جنگ کرد و مقهور شد. لشکر بساسیری در حرم رفتند و قائم خلیفه را با وزیر ابومسلم و قاضی القضاة علی دامغانی و رئیس الرؤسا ابن شروان و بقیةالنقباء هاشمیان را بگرفت و بر شتران نشانده گرد بغداد به رسوایی گردانیدند. پس ایشان را بکشتند و قایم خلیفه را به مهارش عجلی سپردند و در خانه ای محبوس کردند... فتنه ٔ بساسیری یک سال و چهار ماه در بغداد قائم بود و خطبه و سکه بنام اسماعیلیان خواند و این همه فتنه بواسطه ٔ مخالفت ابراهیم ینال بود.قائم خلیفه از عانه رقعه بسلطان نوشت و گفت مسلمانی را دریاب که شعار قرامطه آشکارا شد و کار اسلام سست گشت . سلطان وزیر را فرمود که جواب مناسب بنویس صفی [ الدین ] ابوالعلاء منشی بجواب بر پشت رقعه ٔ خلیفه این آیت بنوشت : «ارجع الیهم فلنأتینهم بجنود لاقبل لهم بها و لنخرجنهم منها اذلة و هم صاغرون ». (قرآن 37/27). سلطان را خوش آمد و گفت امیدوارم که چنین باشد.
سلطان تا آتش فتنه ٔ ابراهیم ینال در این ملک منطفی نمیگرداند، عزیمت بغداد متعذر بود بدین سبب فتنه ٔ بساسیری امتداد یافت . چون سلطان طغرل بک کار دارالملک با نسق آورد عزیمت بغداد کرد. چون به پول علی رسید، مهارش عجلی قائم خلیفه را بخدمت سلطان آورد. سلطان شرایط احترام به تقدیم رسانید و زمین بوس کرد و پیاده در رکاب خلیفه روان شد. خلیفه گفت ارکب یا رکن الدین . خطاب سلطان را از دولت به دین آورد. سلطان خلیفه را بدارالخلافه رسانید و کار خلافت باز از سر رونق یافت . غلامان سلطان اردم ، و خمارتکین و طغراک به حکم سلطان به جنگ بساسیری به اعمال فراتی رفتند. بساسیری بگریخت و در بطایح رفت . ایشان بر سبیل شکار به بطایح رفتند ناگاه بر او افتادند جنگ کردند بساسیری کشته شد و سرش بسلطان فرستادند. سلطان گفت که می خواستم تا او را زنده بدست آورند تا با او اکرام کنم بمکافات بدکرداری او تا جهانیان بازگویند. بساسیری را نام ارسلان بوده ، جهت آنکه اول حاکم بساسیر فارس بود بدین نام مشهورشد. (تاریخ گزیده چ عکسی 1328 هَ .ق . لیدن ص 354، 358 و چ 1339 هَ .ش . امیرکبیر صص 352 - 355). و رجوع به ابوالحرث در همین لغت نامه و قاموس الاعلام ترکی و از سعدی تا جامی ص 462 و تاریخ ادبیات ایران تألیف ادوارد برون ج 4 ح ص 43. والنقض ص 104 و غزالی نامه ص 29 متن و حاشیه و ص 43 متن . و مجمل التواریخ والقصص ص 383 و 407 و معجم الادباء ج 1 ص 246 و 248 واللباب فی تهذیب الانساب و کامل ابن اثیر ج 9 صفحات 231، 232، 248، 250، 252، 266، 267، 271 و تاریخ اسلام صفحات 222، 223 و حبیب السیر چ قدیم طهران صفحات 308، 360، 371 و تجارب السلف ص 253 و تاریخ بغداد و اخبارالدولةالسلجوقیه چ 1933 لاهور ص 18. اللباب ص 121. و الاعلام زرکلی ، و ریحانةالادب شود.


بساسیری. [ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به بسا یعنی فسا واقع در فارس. ( از معجم البلدان ). عربان نسبت بدان شهر را فسوی و فارسیان بساسیری گویند و نویسند. ( از معجم البلدان ) ( انساب سمعانی ) ( لباب الانساب ). معرب بساشیری است. ( ناظم الاطباء ).

بساسیری. [ ب َ ] ( اِخ ) ارسلان. نام یکی از امرای عباسی حاکم و از مردم بسا یا فسای فارس. مؤلف تاریخ گزیده در شرح حال القائم بامراﷲ آرد: در اول دولت او کار دیالمه سست شد و سلجوقیان خروج کردند و پادشاهی از دست دیلمیان و غزنویان بیرون بردند و تا رسیدن ایشان به بغداد در بغداد فتنه ها پیدا شد و غلامان بر دیلمیان مستولی شدند و بر ایشان مصادرات و غارت کردند... بدین سبب خلیفه بحضور طغرل بک استعجال نمود و قاضی هبةاﷲ هاشمی را به طلب او فرستاد. سلطان طغرل بک در ثانی عشرین رمضان سنه سبع و اربعین و اربعمائه ، به بغداد رفت. ملک الرحیم دیلم او را استقبال کرد. سلطان او را بگرفت و بند کرد و به قلعه ری فرستاد. لشکر سلطان ، شرقی بغداد را غارت کردند. مردم در حرم باب الخلیفه گریختند. سلطان لشکریان را از غارت منع کرد. ترکان بغداد بعضی با پیش بساسیری رفتند که سرهنگی بود از سرهنگان دیلمیان و او در رحبه شام بود و دعوت اسماعیلیان پذیرفته از مصر او را امیرخلیل سیدمعتمد نوشتندی. بساسیری به مصر پیش المنتصر باللّه فرستاد و از او مدد خواست و او را به قائم خلیفه و سلطان طغرل بک تخویف داد سلطان طغرل بک در کار بساسیری تهاون نمود تا از مصر او را مدد رسید و اموال و اسلحه و اسباب فراوان آوردند و دبیس بن صدقه و گروه بنی اسد بدو پیوستند و او قوی حال شد. از کرد و ترک و اعراب بنی کلاب ، لشکر فراوان برو جمع شد. آهنگ جنگ سلطان کرد. سلطان طغرل بک قتلمش بن اسرائیل را که عم زاده اش بوده با قریش بن بدران عقیلی بجنگ او فرستاد. بنی عقیل با قریش بن بدران غدر کردند و با طرف بساسیری رفتند. بدین سبب شکست بر لشکر سلطان افتاد. قتلمش منهزم پیش سلطان آمد. سلطان بنفس خود بدان جنگ رفت. بساسیری به رحبه گریخت. لشکر سلطان از عقبش برفتند. خلقی عظیم از لشکر بساسیری کشته شد سلطان مراجعت نمود وبکنار آب فرات نزول فرمود. بساسیری بازگشت و به سخار رفت. از سلطانیان خلقی بی شمار بکشت چنانکه از دفن عاجز شدند و در چالها می افکندند و خاک بر سر میکردند. بساسیری با امرای شام و قریش بدران و بنی نمیر و بنی کلاب به جنگ سلطان آمد و در منزلگاه سلطان قحطی عظیم شایع شد چنانکه رطلی گوشت به یک دینار رسید. سلطان بفرمود تا کمین کردند و در روز حرب از ایشان منهزم شد. چون از کمینگاه درگذشت معاودت کرده خلقی بسیار ازقوم بساسیری به تیغ گذرانیدند و اسیر بی شمار گرفت. از اسیران آنچه از بنی عقیل بودند دست بازداشت و گفت ایشان از این مخالفت معذورند که جهت خانه و زن و بچه کردند اما آنچه از بنی نمیر و بنی کلاب و شامیان بودندبه سیاست رسانید... چون سلطان طغرل بک از جنگ بساسیری مراجعت نمود، بساسیری قوت گرفت در ذی حجه سنه خمسین و اربعمائه به بغداد رفت و جانب غربی بگرفت و جسر ببست و بطرف شرقی آمد، عمیدالعراق احمدالمقبول با پنج هزار بر در حرم با بساسیری جنگ کرد و مقهور شد. لشکر بساسیری در حرم رفتند و قائم خلیفه را با وزیر ابومسلم و قاضی القضاة علی دامغانی و رئیس الرؤسا ابن شروان و بقیةالنقباء هاشمیان را بگرفت و بر شتران نشانده گرد بغداد به رسوایی گردانیدند. پس ایشان را بکشتند و قایم خلیفه را به مهارش عجلی سپردند و در خانه ای محبوس کردند... فتنه بساسیری یک سال و چهار ماه در بغداد قائم بود و خطبه و سکه بنام اسماعیلیان خواند و این همه فتنه بواسطه مخالفت ابراهیم ینال بود.قائم خلیفه از عانه رقعه بسلطان نوشت و گفت مسلمانی را دریاب که شعار قرامطه آشکارا شد و کار اسلام سست گشت. سلطان وزیر را فرمود که جواب مناسب بنویس صفی [ الدین ] ابوالعلاء منشی بجواب بر پشت رقعه خلیفه این آیت بنوشت : «ارجع الیهم فلنأتینهم بجنود لاقبل لهم بها و لنخرجنهم منها اذلة و هم صاغرون ». ( قرآن 37/27 ). سلطان را خوش آمد و گفت امیدوارم که چنین باشد.

دانشنامه عمومی

ارسلان مظفر بن عبدالله بساسیری، مُکَنّیٰ به ابوالحارث از امیران نامدار ترک در اواخر دوران تسلط آل بویه بر عراق بود. او با قیامی عظیم که به دستیاری یاران خود در عراق به راه انداخت، واسط، موصل و بغداد را گرفت، خلیفه و وزیرش را از بغداد بیرون کرد و محبوس ساخت و شعار علویان را که رایات سفید بود به جای درفش عباسیان برافراشت و دستور داد تا بر منبرها، آل علی را ستودند و در مساجد، به آئین تشیع در اذان «حی علی خیر العمل» گفتند. این قیام به لحاظ درگیری های داخلی ای که در قلمرو اصلی خلافت روی داد و نقش بالقوه شیعیان در آن و نیز مبارزه بر سر قدرت بین ترکان، حائز اهمیت و در خور توجه است و تلنگری بود بر کنار رفتن خلافت از عرصهٔ قدرت و احتیاج وافر آن به یک قدرت پشتیبان و در حقیقت خارج شدن قدرت از دست خلافت عباسی و باقی ماندن اسمی آن بر عرصه قدرت.
«عیون الاخبار و فنون الآثار» تألیف ادریس عمادالدین قرشی. این کتاب از مفصل ترین منابع اسماعیلی ای است که سه قرن پس از سقوط فاطمیان نگاشته شده است. این کتاب تاریخ عمومی اسماعیلیان از دوره پیامبر تا دوره طیبی ها در یمن است.
«سیره الجوذر» تألیف ابوعلی منصور العزیزی الجوذری. این کتاب اطلاعات مهمی پیرامون تاریخ سیاسی و تشکیلات و نظام اداری و تاریخ اجتماعی دولت فاطمیان در دوره معز و عزیز دربردارد.
بخش اعظم منابع اسماعیلی با سقوط دولت فاطمیان نابود گشت و تعداد انگشت شماری را باقی گذاشتند، از جمله:
اکثر اطلاعاتی که از تاریخ فاطمیان بدست ما رسیده اکثراً تألیف مورخان اهل سنت است که با دیدی منفی و مغرضانه در مورد آن ها می نگاشتند با اینحال بخش اعظم آگاهی های ما در این مورد همین منابع هستند. از جمله:
ابوالحارث ارسلان از امیران معروف ترک در پایان عصر آل بویه بود. او در واقع برده ای ترک بود. شهرت بساسیری را از آن روی نوشته اند که نخستین سرور او یکی از بزرگان فسا بود و در زبان عربی، منسوب بدان شهر، فسوی خوانده می شود. این گمان ادامه یافته و گفته اند که فارسیان در نسبت به آن شهر فساسیری (و در عربی بساسیری) بکار می برند. قاضی نورالله شوشتری می افزاید که چون فسا از نواحی گرمسیری فارس است، با حذف بخشی از واژه گرمسیر، ترکیب بساسیری بدست آمده و در تعیین نسبت افراد به آن شهر، بکار می رود. بعضی از مولفان، از جمله مولف کتاب «ریحانه الادب» به استناد نوشته غیاث الدین خواندمیر در کتاب «حبیب السیر» معنی نام بساسیری را رئیس و امیر شهر بسا (فسا) معرفی می کند. همچنین در برخی منابع از او با لقب (مظفر) یاد کرده اند و در بعضی دیگر به خاطر مرابطه با مستنصر فاطمی وی را ارسلان مستنصری نام نهادند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از لغت نامه دهخدا است
بساسیری. (اِخ) ارسلان. نام یکی از امرای عباسی حاکم و از مردم بسا یا فسای فارس. مؤلف تاریخ گزیده در شرح حال القائم بامراﷲ آرد: در اول دولت او کار دیالمه سست شد و سلجوقیان خروج کردند و پادشاهی از دست دیلمیان و غزنویان بیرون بردند و تا رسیدن ایشان به بغداد در بغداد فتنه ها پیدا شد و غلامان بر دیلمیان مستولی شدند و برایشان مصادرات و غارت کردند... بدین سبب خلیفه به حضور طغرل بک استعجال نمود و قاضی هبةاﷲ هاشمی را به طلب او فرستاد.
سلطان طغرل بک در ثانی عشرین رمضان سنه سبع و اربعین و اربعمائه به بغداد رفت. ملک الرحیم دیلم او را استقبال کرد. سلطان او را بگرفت و بند کرد و به قلعه ری فرستاد. لشکر سلطان، شرقی بغداد را غارت کردند. مردم در حرم باب الخلیفه گریختند. سلطان لشکریان را از غارت منع کرد. ترکان بغداد بعضی با پیش بساسیری رفتند که سرهنگی بود از سرهنگان دیلمیان و او در رحبه شام بود و دعوت اسماعیلیان پذیرفته از مصر او را امیرخلیل سید معتمد نوشتندی.
بساسیری به مصر پیش المنتصر باللّه فرستاد و از او مدد خواست و او را به قائم خلیفه و سلطان طغرل بک تخویف داد. سلطان طغرل بک در کار بساسیری تهاون نمود تا از مصر او را مدد رسید و اموال و اسلحه و اسباب فراوان آوردند و دبیس بن صدقه و گروه بنی اسد بدو پیوستند و او قوی حال شد. از کرد و ترک و اعراب بنی کلاب، لشکر فراوان برو جمع شد.
آهنگ جنگ سلطان کرد. سلطان طغرل بک قتلمش بن اسرائیل را که عم زاده اش بوده با قریش بن بدران عقیلی بجنگ او فرستاد. بنی عقیل با قریش بن بدران غدر کردند و با طرف بساسیری رفتند. بدین سبب شکست بر لشکر سلطان افتاد. قتلمش منهزم پیش سلطان آمد. سلطان بنفس خود بدان جنگ رفت. بساسیری به رحبه گریخت. لشکر سلطان از عقبش برفتند. خلقی عظیم از لشکر بساسیری کشته شد سلطان مراجعت نمود و به کنار آب فرات نزول فرمود.
بساسیری بازگشت و به سخار رفت. از سلطانیان خلقی بی شمار بکشت چنانکه از دفن عاجز شدند و در چالها می افکندند و خاک بر سر می کردند. بساسیری با امرای شام و قریش بدران و بنی نمیر و بنی کلاب به جنگ سلطان آمد و در منزلگاه سلطان قحطی عظیم شایع شد چنانکه رطلی گوشت به یک دینار رسید. سلطان بفرمود تا کمین کردند و در روز حرب از ایشان منهزم شد. چون از کمینگاه درگذشت معاودت کرده خلقی بسیار ازقوم بساسیری به تیغ گذرانیدند و اسیر بی شمار گرفت.
از اسیران آنچه از بنی عقیل بودند دست بازداشت و گفت: ایشان از این مخالفت معذورند که جهت خانه و زن و بچه کردند اما آنچه از بنی نمیر و بنی کلاب و شامیان بودند به سیاست رسانید... چون سلطان طغرل بک از جنگ بساسیری مراجعت نمود، بساسیری قوت گرفت در ذی حجه سنه خمسین و اربعمائه به بغداد رفت و جانب غربی بگرفت و جسر ببست و بطرف شرقی آمد، عمیدالعراق احمدالمقبول با پنج هزار بر در حرم با بساسیری جنگ کرد و مقهور شد.
لشکر بساسیری در حرم رفتند و قائم خلیفه را با وزیر ابومسلم و قاضی القضاة علی دامغانی و رئیس الرؤسا ابن شروان و بقیةالنقباء هاشمیان را بگرفت و بر شتران نشانده گرد بغداد به رسوایی گردانیدند. پس ایشان را بکشتند و قایم خلیفه را به مهارش عجلی سپردند و در خانه ای محبوس کردند... فتنه بساسیری یک سال و چهار ماه در بغداد قائم بود و خطبه و سکه بنام اسماعیلیان خواند و این همه فتنه بواسطه مخالفت ابراهیم ینال بود.


کلمات دیگر: