کلمه جو
صفحه اصلی

پس انگاه

فرهنگ فارسی

( پس آنگاه ) سپس .
سپس

لغت نامه دهخدا

( پس آنگاه ) پس آنگاه. [ پ َ ] ( ق مرکب ) سپس :
برو کرد جوشن همه چاک چاک
پس آنگاه بر تارکش ریخت خاک.
فردوسی.
پس آنگاه بهرام و ایزد گشسب
نشستند با جنگجویان بر اسب.
فردوسی.


کلمات دیگر: