کلمه جو
صفحه اصلی

محکوم کردن


مترادف محکوم کردن : بزه کار شناختن، خطاکار اعلام کردن، نارواشناختن، مغلوب کردن، مجبور ساختن

برابر پارسی : ایراختن

فارسی به انگلیسی

damn, denounce, doom, sentence, condemn

damn, denounce, doom, sentence


فارسی به عربی

احکم , ادن , جملة , مدان
( محکوم کردنِ ) إبلاغٌ عن

احکم , ادن , جملة , مدان


مترادف و متضاد

adjudge (فعل)
دانستن، فرض کردن، فتوا دادن، داوری کردن، محکوم کردن، با حکم قضایی فیصل دادن

condemn (فعل)
محکوم کردن، محکوم شدن، تقبیح کردن

convict (فعل)
محکوم کردن، سرزنش یا متهم کردن

sentence (فعل)
محکوم کردن، رای دادن

attaint (فعل)
خوار کردن، محکوم کردن، بد نام کردن، مقصر دانستن

بزه‌کار شناختن، خطاکار اعلام کردن، نارواشناختن


مغلوب کردن، مجبور ساختن


۱. بزهکار شناختن، خطاکار اعلام کردن، نارواشناختن
۲. مغلوب کردن، مجبور ساختن


فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - فرمانبردار کردن . ۲ - مغلوب کردن ( در مناظره و غیره ) . ۳ - مغلوب کردن قاضی کسی را .

فرهنگ فارسی ساره

ایراختن


پیشنهاد کاربران

مجور کردن /وادار کردن

ایرَنجیدَن.


کلمات دیگر: