reckon (فعل)شمردن، حساب پس دادن، فرض کردن، عقیده داشتن، خیال کردن، محسوب داشتن، روی چیزی حساب کردن، گمان کردنsuppose (فعل)فرض کردن، انگاشتن، پنداشتن، خیال کردن، گمان کردنdeem (فعل)فرض کردن، پنداشتن، عقیده داشتن، خیال کردنguess (فعل)تخمین زدن، فرض کردن، حدس زدن، خیال کردنthink (فعل)عقیده داشتن، فکر کردن، اندیشیدن، خیال کردن، خیال داشتن، گمان کردن، فکر چیزی را کردن
خیال کردن. [ خ َ / خیا ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تصور کردن. ( ناظم الاطباء ). گمان بردن. || متصور شدن. متشکل شدن.