کلمه جو
صفحه اصلی

تصادم کردن

فارسی به انگلیسی

collide, knock, smash, to collide, to strike

to collide, to strike


collide, knock, smash


فارسی به عربی

اصطدم

مترادف و متضاد

bop (فعل)
زدن، دمیدن، برخورد کردن، تصادم کردن

collide (فعل)
تصادم کردن، بهم خوردن

crash (فعل)
خرد کردن، تصادم کردن، درهم شکستن، سقوط کردن، ریز ریز شدن، ناخوانده وارد شدن

فرهنگ فارسی

بهم برخوردن

لغت نامه دهخدا

تصادم کردن. [ ت َ دُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بهم برخوردن و دوچار شدن. ( ناظم الاطباء ).


کلمات دیگر: