کلمه جو
صفحه اصلی

خیره سری


مترادف خیره سری : خودرایی، خیرگی، سبکسری، سرکشی، لجاجت، بی پروایی، گستاخی، بله، حماقت، نادانی، تمرد، خودسری

فارسی به انگلیسی

eccentricity, obstinacy, perversity

فارسی به عربی

عناد , وقاحة

مترادف و متضاد

arrogance (اسم)
سربالایی، تکبر، غرور، نخوت، گستاخی، شدت عمل، گردنفرازی، خود رایی، خود سری، خیره سری، عظمت، خود بینی

boldness (اسم)
خیرگی، خیره سری، چیرگی، سر زندگی

stupidity (اسم)
مزخرف، سفاهت، بیهوشی، بی علاقگی، خیره سری، خریت، حماقت، سبک سری، کند ذهنی

self-confidence (اسم)
اعتماد بنفس، خود رایی، خود سری، خیره سری، خودپسندی، از خود راضی گری، غرور بیجا، اعتماد بخود

obtuseness (اسم)
خیره سری

fearlessness (اسم)
خود سری، خیره سری

screwball (اسم)
خیره سری، ابله، خیره سر، ادم بوالهوس، ادم عجیب غریب

headstrongness (اسم)
خود رایی، خود سری، خیره سری، خریت

bravery (اسم)
خیره سری، سر زندگی، شجاعت، دلیری، مردانگی، سلحشوری، جلوه

self-assertion (اسم)
خود رایی، خود سری، خیره سری، خودپسندی، خود جلو اندازی، خود بیانگری

self-assurance (اسم)
خود رایی، خود سری، خیره سری، خودپسندی، اعتماد به نفس

extravagance (اسم)
خیره سری، زیاده روی، افراط، بی اعتدالی، گزافگری

high-handedness (اسم)
خود رایی، خود سری، خیره سری

obtusity (اسم)
خیره سری

self-will (اسم)
خود رایی، خود سری، خیره سری، اراده شخصی

خودرایی، خیرگی، سبکسری، سرکشی، لجاجت


بی‌پروایی، گستاخی


بله، حماقت، نادانی


تمرد، خودسری


فرهنگ فارسی

عمل خیر سر
تمرد خود سری گستاخی

لغت نامه دهخدا

خیره سری. [ رَ / رِ س َ ] ( حامص مرکب ) تمرد. خودسری. گستاخی. ( ناظم الاطباء ) :
نشست از بر تخت کاوس کی
به خیره سری مست نز جام می.
فردوسی.
آن نمایی که فرامرز ندانست نمود
بدلیری و بتدبیر نه از خیره سری.
فرخی.
ز خیره سری برنهادی بسر.
اسدی ( گرشاسبنامه ).
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد خیره سری را.
ناصرخسرو.
عقل چه همتای تست کز تو زند لاف عشق
می نشناسد حریف خیره سری میکند.
خاقانی.
چند چو گل خیره سری ساختن
سربکلاه و کمر افراختن.
نظامی.

جدول کلمات

لج


کلمات دیگر: