تضعیف کردن
فارسی به انگلیسی
to weaken, to sap, to emasculate, to enfeeble, to attenuate, to devitalize, to debilitate, to enervate
emasculate, sap, weaken
فارسی به عربی
اخص
مترادف و متضاد
سبک کردن، لاغر کردن، رقیق کردن، ضعیف شدن، نازک کردن، تقلیل دادن، دقیق شدن، معتدل کردن، تضعیف کردن
کم کردن، عاجز کردن، ضعیف شدن، تقلیل دادن، تضعیف کردن، ضعیف کردن، سست کردن، سست شدن، نحیف کردن، کم نیرو شدن
تضعیف کردن، اخته کردن، عقیم کردن
تضعیف کردن، ناتوان کردن، ضعیف کردن
تضعیف کردن، تضعیف روحیه کردن، از روحیه انداختن
تضعیف کردن، گشودن، فروهشتن، شل کردن، رها یا ازاد کردن
فرهنگ فارسی
ضعیف کردن، ناتوان کردن
جملات نمونه
کمبود مهمات ارتش ما را تضعیف کرد
a shortage of ammunitions weaken our armed forces
کلمات دیگر: