مشروع
پیش افکندن
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
نقشه کشیدن، پرتاب کردن، طرح ریزی کردن، طرح ریختن، برجسته بودن، پیش افکندن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- پیش انداختن . ۲- پایین انداختن فرود آوردن ( سر و جز آن ) : خجل گشتتان دل زکردار خویش فکندید یکسر سر از شرم پیش . ( فردوسی )
فرهنگ معین
(اَ کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - پیش انداختن . ۲ - پایین انداختن .
لغت نامه دهخدا
پیش افکندن. [ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پیش انداختن. || پایین افکندن. فرود آوردن سر و جز آن :
خجل گشتتان دل ز کردار خویش
فکندید یکسر سر از شرم پیش.
خجل گشتتان دل ز کردار خویش
فکندید یکسر سر از شرم پیش.
فردوسی.
رجوع به پیش ( در معنی فرود و زیر ) شود.کلمات دیگر: