مترادف سنگدل : بی رحم، بی شفقت، جفاکار، درشتخو، سگدل، شرور، شریر، شقی، ظالم، قسی، قسی القلب
سنگدل
مترادف سنگدل : بی رحم، بی شفقت، جفاکار، درشتخو، سگدل، شرور، شریر، شقی، ظالم، قسی، قسی القلب
فارسی به انگلیسی
hard-hearted
barbarian, barbarous, bloody-minded, brute, callous, coldblooded, cruel, ferocious, hard, hardhearted, heartless, inexorable, inhumane, merciless, obdurate, pitiless, relentless, remorseless, ruthless, savage, stony, unfeeling
فارسی به عربی
عنید , قاسی , متصلب
مترادف و متضاد
کفرامیز، سنگ دل، نامقدس، محروم از عشاء ربانی
سخت، بی عاطفه، بی حس، پینه خورده، سنگ دل
بی عاطفه، بی حس، سنگ دل، فاقد قوهء لامسه، فاقد احساسات
سنگ دل، کینه توز
بی عاطفه، سنگ دل، لجوج، سخت دل، سرخت
سنگ دل، لامذهب، بی دین، خدا نشناس
سنگ دل، بیدادگر
سخت، سنگ دل، نرم نشدنی، بی شفقت، تسلیم نشدنی
سخت، سنگ دل، سنگی، سنگلاخ، پرسنک
سنگ دل، دل سخت
بی رحم، سنگ دل
بیرحم، بیشفقت، جفاکار، درشتخو، سگدل، شرور، شریر، شقی، ظالم، قسی، قسیالقلب
فرهنگ فارسی
سنگین دل، بیرحم، ظالم، ستمگر، دل سخت
( صفت ) سخت دل بیرحم ظالم .
( صفت ) سخت دل بیرحم ظالم .
فرهنگ معین
( ~ . دِ ) (ص مر. ) کنایه از: بی رحم .
لغت نامه دهخدا
سنگدل. [ س َ دِ ] ( ص مرکب ) کنایه از سخت دل و بی رحم. ( برهان ). بی رحم. جفاکار. ( آنندراج ). سخت دل. بی مروت. ( ناظم الاطباء ). قاسی. قسی. دل سخت. دل سنگ :
او سنگدل و من بمانده نالان
چرویده و رفته ز دست چاره.
خواست آب آن زمان بخنداخند.
که آن مرد بی دانش و سنگدل.
ندانست کردار آن سنگدل.
که خواهد که موری شود تنگدل.
از تو ای تندخوی سنگدل تنگ دهان.
مادران را ز بچگان هجران.
ناز بر من تو به ابروت مکن.
که چو او در کلیسیاباشد.
از معصیت توانگرو از طاعتیم دنگ.
سنگدل باش و درِ رحم بیندای به قیر.
بی سنگی ما ز بی زر و سیمی ماست.
از آن سنگدل دست گیرد بسیم.
تا با تو سنگدل چه کند سوز و ساز من.
یاد پدر نمی کنند این پسران ناخلف.
او سنگدل و من بمانده نالان
چرویده و رفته ز دست چاره.
منجیک.
تشنه چون بود سنگدل دلبندخواست آب آن زمان بخنداخند.
منجیک.
ز کار نبشته بشد تنگدل که آن مرد بی دانش و سنگدل.
فردوسی ( شاهنامه ج 5 ص 2165 ).
ز هر کس بپرسید و شد تنگدل ندانست کردار آن سنگدل.
فردوسی ( شاهنامه ج 5 ص 2165 ).
سیاه اندرون باشد و سنگدل که خواهد که موری شود تنگدل.
سعدی ( کلیات چ فروغی ص 2264 ).
با تو خوکردم و خود باز همی باید کرداز تو ای تندخوی سنگدل تنگ دهان.
فرخی.
رفت رزبان سنگدل که دهدمادران را ز بچگان هجران.
فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 313 ).
بر من ای سنگدل و روت مکن ناز بر من تو به ابروت مکن.
بارانی.
وآنگهم سنگدل نگهبانی که چو او در کلیسیاباشد.
مسعودسعد ( دیوان ص 108 ).
ما از شمار آدمیانیم و سنگدل از معصیت توانگرو از طاعتیم دنگ.
سوزنی.
چو گرفته شود آن کشور سنگین ده و شهرسنگدل باش و درِ رحم بیندای به قیر.
سوزنی.
با سنگدلان بسیم و زر شاید زیست بی سنگی ما ز بی زر و سیمی ماست.
امیرمحمود قمی.
در اندیشه ام تا کدامم کریم از آن سنگدل دست گیرد بسیم.
سعدی.
بر خود چو شمع خنده زنان گریه میکنم تا با تو سنگدل چه کند سوز و ساز من.
حافظ.
چند بناز پرورم مهر بتان سنگدل یاد پدر نمی کنند این پسران ناخلف.
حافظ.
فرهنگ عمید
بی رحم، ظالم، سخت دل، دل سخت.
دانشنامه عمومی
سنگدل (مجموعه تلویزیونی). سنگدل اسپانیایی: Corazón indomable، عنوان مجموعهٔ تلویزیونی ساخت کشور مکزیک است.
سنگدل در بانک اطلاعات اینترنتی فیلم ها (IMDb)
ماریا با پدربزگ مادری خودزندگی می کند. سولیتا یک دختر کر و لال است که آنها او را وقتی که نوزاد بوده در سرراه خود یافته اند. آنها در یک کلبه کوچک در وسط طبیعت،در نزدیکی مزارع و مراتع پرورش دام زندگی می کنند.
سنگدل در بانک اطلاعات اینترنتی فیلم ها (IMDb)
ماریا با پدربزگ مادری خودزندگی می کند. سولیتا یک دختر کر و لال است که آنها او را وقتی که نوزاد بوده در سرراه خود یافته اند. آنها در یک کلبه کوچک در وسط طبیعت،در نزدیکی مزارع و مراتع پرورش دام زندگی می کنند.
wiki: سنگدل (مجموعه تلویزیونی)
گویش مازنی
/sang dal/ بیرحم
واژه نامه بختیاریکا
قلب؛ قلب قُلاو؛ کافر؛ گُت
پیشنهاد کاربران
قاسی
بی رحم
ظالم.
سخت دل و بی رحم
سخت دل و بی رحم
بی ترحم
دل سخت
قسی القلب. . . . بی رحم. . . . سنگدل. . . .
کلمات دیگر: