کلمه جو
صفحه اصلی

سنبل کردن

فارسی به انگلیسی

to bungle or botch

فارسی به عربی

تحسس

مترادف و متضاد

fumble (فعل)
اشتباه کردن، سنبل کردن، من من کردن، لکنت زبان پیدا کردن، کورکورانه جلو رفتن، توپ را از دست دادن

bungle (فعل)
سرهم بندی کردن، سنبل کردن، ناشیگری، خطا کردن

botch (فعل)
خراب کردن، سرهم بندی کردن، سنبل کردن، از شکل انداختن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) سرسری انجام دادن کاری را اجرای امری به طور سطحی .

لغت نامه دهخدا

سنبل کردن. [ سَم ْ ب َ ک َدَ ] ( مص مرکب ) در تداول عوام ، سرسری انجام دادن کاری را. اجرای امری بطور سطحی. ( فرهنگ فارسی معین ).


کلمات دیگر: