برابر پارسی : آگاهانه، دیده و دانسته
تعمدا
برابر پارسی : آگاهانه، دیده و دانسته
فارسی به انگلیسی
known, intentionally
فارسی به عربی
متعمد
مترادف و متضاد
عمدا، تعمدا
فرهنگ فارسی
دیده و دانسته بعمد .
دیده و دانسته و از روی قصد و بقصد و با اراده
دیده و دانسته و از روی قصد و بقصد و با اراده
فرهنگ معین
( تعمداً ) (تَ عَ مُّ دَ نْ ) [ ع . ] (ق . ) آگاهانه ، دانسته .
لغت نامه دهخدا
( تعمداً ) تعمداً. [ ت َ ع َم ْ م ُ دَن ْ ]( ق ) دیده و دانسته و از روی قصد و بقصد و با اراده.( ناظم الاطباء ). قاصداً. عامداً. متعمداً. عالماً.
کلمات دیگر: