کلمه جو
صفحه اصلی

سنگین کردن

فارسی به انگلیسی

to make heavy or burdensome, weight

to make heavy or burdensome


weight


فارسی به عربی

اثقل , انجذب , ثقل , حمل , صندل خشبی , وزن

مترادف و متضاد

mature (فعل)
سنگین کردن، کامل کردن، منقضی شدن، رشد کردن، بحد بلوغ یا رشد رساندن

argue pro and con for hours (فعل)
سنگین کردن

weight (فعل)
سنگین کردن، بار کردن

elaborate (فعل)
سنگین کردن، به زحمت ساختن، بادقت شرح دادن

think over (فعل)
سنگین کردن، تعمق کردن

debate a matter in one's mind (فعل)
سنگین کردن


کلمات دیگر: