عودقه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عودقة. [ ع َ دَ ق َ ] ( ع اِ ) آهنی است سرکج که بر سر آن گوشت پاره ای نصب کنند برای صید گرگ تا وقت اوباریدن در گلویش آویزد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آهنی است که دارای گوشتی میباشد و برای گرگ نصب میگردد تا در گلویش آویزد. ( از اقرب الموارد ). || آهنی است با شاخه های سرکج که بدان دلو و جز آن رااز چاه برآورند. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). عودق. عدوقة. رجوع به عودق و عدوقة شود.
عودقة. [ ع َ دَ ق َ ] (ع اِ) آهنی است سرکج که بر سر آن گوشت پاره ای نصب کنند برای صید گرگ تا وقت اوباریدن در گلویش آویزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آهنی است که دارای گوشتی میباشد و برای گرگ نصب میگردد تا در گلویش آویزد. (از اقرب الموارد). || آهنی است با شاخه های سرکج که بدان دلو و جز آن رااز چاه برآورند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عودق . عدوقة. رجوع به عودق و عدوقة شود.
عودقة. [ ع َ دَ ق َ ] (ع مص ) دست انداختن در جوانب حوض ، مانند طالب چیزی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). داخل کردن دست در اطراف چاه و حوض ، گویی که در جستجوی چیزی باشد. (از اقرب الموارد). || بگمان کاری کردن که یقین آن نداشتن . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || برآوردن بوسیله ٔ «عودقة» آنچه در چاه باشد. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).