( نقش بر آوردن ) نقش بر انگیختن ٠ تصویر کردن ٠ صورت ساختن ٠ و کنایه از طرح تازه افکندن و صورت نو ظاهر ساختن ٠
نقش براوردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( نقش برآوردن ) نقش برآوردن. [ ن َ ب َ وَ دَ ] ( مص مرکب )نقش برانگیختن. تصویر کردن. صورت ساختن. و کنایه ازطرح تازه افکندن و صورت نو ظاهر ساختن :
هزار نقش برآرد زمانه و نبود
یکی چنانکه در آئینه تصور ماست.
هزار نقش برآرد زمانه و نبود
یکی چنانکه در آئینه تصور ماست.
انوری.
کلمات دیگر: