کلمه جو
صفحه اصلی

عهد گرفتن

فرهنگ فارسی

متعهد کردن ضمان گرفتن مقید کردن

لغت نامه دهخدا

عهد گرفتن. [ ع َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) متعهد کردن. ضمان گرفتن. مقید کردن. گرفتن پیمان :
مکن دست پیشش اگر عهد گیرد
ازیرا که در آستین مار دارد.
ناصرخسرو.


کلمات دیگر: