نقش زدودن ٠ صورتی را محو و زایل کردن ٠
نقش بردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نقش بردن. [ ن َ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) نقش زدودن. صورتی را محو و زایل کردن :
بازت ندانم از سر پیمان ما که برد
باز از نگین عهد تو نقش وفا که برد.
بازت ندانم از سر پیمان ما که برد
باز از نگین عهد تو نقش وفا که برد.
سعدی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: