کلمه جو
صفحه اصلی

حالی کردن


مترادف حالی کردن : فهماندن، تفهیم کردن، متوجه ساختن، ملتفت کردن، آگاه ساختن ، ادب کردن، آدم کردن

متضاد حالی کردن : حالی شدن

فارسی به انگلیسی

understand, communicate, intimation

communicate, intimation


مترادف و متضاد

فهماندن، تفهیم کردن، متوجه ساختن، ملتفت کردن، آگاه ساختن ≠ حالی شدن


۱. فهماندن، تفهیم کردن، متوجه ساختن، ملتفت کردن، آگاه ساختن ≠ حالی شدن
۲. ادب کردن، آدم کردن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) فهماندن فهمانیدن .

فرهنگ معین

(کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) (عا. ) فهماندن ، فهمانیدن .

لغت نامه دهخدا

حالی کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول عوام ، تلقین کردن. افهام. فهمانیدن. ملتفت کردن. نیک فهمانیدن. تفهیم. دریاباندن. منکشف کردن. مکشوف کردن. فهماندن. واقف کردن. تعریف کردن. معروف کردن. تنبیه کردن. متنبه کردن. منتبه کردن. مطلع کردن. ارائه کردن.


کلمات دیگر: