تحمل رنج و مشقت .
محنت کشی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
محنت کشی. [ م ِ ن َ ک َ / ک ِ ] ( حامص مرکب ) عمل محنت کش. سختی کشی. تحمل رنج و غم و سختی :
جهان از پی شادی و دلخوشی است
نه از بهر بیداد و محنت کشی است.
جهان از پی شادی و دلخوشی است
نه از بهر بیداد و محنت کشی است.
نظامی.
کلمات دیگر: