مترادف چشم نهادن : منتظرماندن، انتظار کشیدن، چشم به راه بودن
چشم نهادن
مترادف چشم نهادن : منتظرماندن، انتظار کشیدن، چشم به راه بودن
مترادف و متضاد
منتظرماندن، انتظار کشیدن، چشم به راه بودن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) مواظب بودن مراقب بودن .
فرهنگ معین
( ~. نَ دَ ) (مص م . ) مواظب بودن ، مراقب بودن .
لغت نامه دهخدا
چشم نهادن. [ چ َ / چ ِ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) مواظب و مراقب بودن. در اصطلاح عوام ، پاییدن. وقوع امری یا حادثه ای را منتظر بودن : همیشه چشم نهاده بودی تا پادشاهی بزرگ و جبار بر چاکری خشم گرفتی. ( تاریخ بیهقی ). || دیده بکسی یا چیزی دوختن. رجوع به چشم نهاده شود.
کلمات دیگر: