کلمه جو
صفحه اصلی

دست نخورده


مترادف دست نخورده : بکر، سالم، سربمهر

متضاد دست نخورده : مخدوش

فارسی به انگلیسی

intact, maiden, natural, pristine, undisturbed, unspoiled, untamed, untapped, untouched, virgin, mint, rustic, whole, wild

intact, maiden, mint, natural, pristine, rustic, undisturbed, unspoiled, untamed, untapped, untouched, virgin, whole, wild


فارسی به عربی

سلیم , عذراء , کامل , کل

مترادف و متضاد

whole (صفت)
کامل، درست، مجموع، همه، تمام، سراسر، تمام و کمال، دست نخورده، سالم، بی خرده

entire (صفت)
درست، تمام، سراسر، بی عیب، دست نخورده، یکتیع

virgin (صفت)
پاکدامن، عفیف، دست نخورده، استفاده نشده

intact (صفت)
کامل، بی عیب، دست نخورده، سالم، صدمه ندیده

virginal (صفت)
خالص، دست نخورده، بکر، دوشیزهای، باکره مانده

بکر، سالم، سربمهر ≠ مخدوش


فرهنگ فارسی

دست نخورده بکر سربمهر .
سالم . چنانکه نهاده باشند

لغت نامه دهخدا

دست نخورده. [ دَ ن َ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) سالم. چنانکه نهاده باشند. || بکر. دوشیزه. به مهر.

واژه نامه بختیاریکا

بُهر

جدول کلمات

اک, بکر

پیشنهاد کاربران

unspoilt

an unspoilt stretch of coastline

اکبند

نابسوده

بکر

دست نخورده

بکر، سالم، سربمهر

دست نابرده. [ دَ ب ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) سالم. مصون از تصرف. دست نخورده :
ز گنجش یکی بهره برداشتم
دگر دست نابرده بگذاشتم.
( گرشاسبنامه ص 315 ) .

نابرده دست ؛ دست نبرده. دست نزده :
نهفته همه بوم گنج من است
نیاکان بدو هیج نابرده دست.
فردوسی.
بدین درج و این قفل نابرده دست
نهفته بگوئید چیزی که هست.
فردوسی.

دست ناکرده. [ دَ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) دست نخورده. بکر. دوشیزه. به مُهر :
دست ناکرده چندگونه کنیز
خلخی دارد و خطائی نیز.
نظامی.
دست ناکرده دلستانی چند
بکر چون روی غنچه زیر پرند.
نظامی.

آک . . . . بکر. . . . باکره. . .


کلمات دیگر: