( اسم ) نام بازیی که آنرا خربنده و مراد می گفتند .
گزید
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گزید. [ گ ُ ] (اِ) نام بازیی است که آن را خربنده و مراد میگویند. (برهان ). گزیده . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
گزید. [ گ َ ] ( اِ ) باج و خراج. ( آنندراج ) ( غیاث ). مالی که از رعایا همه ساله میگیرند. || زری که از کفار ذمی ستانند. ( برهان ). جزیه که کفار ستانند. ( آنندراج ) ( غیاث ). رجوع به گزیت شود. || هدیه و تحفه و رشوت. ( برهان ).
گزید. [ گ ُ ] ( اِ ) نام بازیی است که آن را خربنده و مراد میگویند. ( برهان ). گزیده. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).
گزید. [ گ ُ ] ( اِ ) نام بازیی است که آن را خربنده و مراد میگویند. ( برهان ). گزیده. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).
گزید. [ گ َ ] (اِ) باج و خراج . (آنندراج ) (غیاث ). مالی که از رعایا همه ساله میگیرند. || زری که از کفار ذمی ستانند. (برهان ). جزیه که کفار ستانند. (آنندراج ) (غیاث ). رجوع به گزیت شود. || هدیه و تحفه و رشوت . (برهان ).
گویش اصفهانی
تکیه ای: vešdâ
طاری: dareštâ
طامه ای: veydâ
طرقی: vâštâ
کشه ای: dereštâ
نطنزی: vâšdâ
پیشنهاد کاربران
چون حق تعالی بنده ای را گزید.
گزید: نظر کردن ، قبول کردن ،
گزید: نظر کردن ، قبول کردن ،
گزید= گازگرفت
گازگرفت
باج و حراج
گازگرفت مثال لب گزید
کلمات دیگر: