کلمه جو
صفحه اصلی

حدیث کردن


مترادف حدیث کردن : سخن گفتن، نقل کردن، روایت کردن، حکایت کردن

مترادف و متضاد

سخنگفتن، نقل کردن، روایت کردن، حکایت کردن، گفتن


فرهنگ فارسی

حکایت کردن نقل کردن

لغت نامه دهخدا

حدیث کردن. [ ح َ ک َ دَ ]( مص مرکب ) حکایت کردن. نقل کردن. تحدیث. ( تاج المصادر بیهقی ). قصه کردن. || خبر کردن. تحدث. || یاد کردن. مذکور ساختن. || سخن گفتن. || وصف کردن. || انشاد. ( تاج المصادر بیهقی ).
- حدیث از کسی کردن ؛ رسو. ( تاج المصادر بیهقی ). ذکر.

پیشنهاد کاربران

حدیث کردن: [ اصطلاح تعزیه ] حدیث کردن عبارت از خلاصه داستانی است که تعزیه گردان پیش از آغاز تعزیه شرح می دهد تا حاضران آماده تماشای تعزیه بشوند و در پایان حدیث هم برای حاضران طلب خیر می کند. حدیث کردن جزء نسخه تعزیه نیست.


کلمات دیگر: