بوز
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~. ) (اِ. ) زنبور سیاه .
(بَ بُ ) (اِ. ) = بوزک . بوز: ۱ - کفک . ۲ - تنة درخت .
(ص .) 1 - اسب تندرو. 2 - مرد تیزهوش .
( ~.) (اِ.) زنبور سیاه .
(بَ بُ) (اِ.) = بوزک . بوز: 1 - کفک . 2 - تنة درخت .
لغت نامه دهخدا
بوز. ( اِ ) اسب نیله که رنگش به سفیدی گراید. ( برهان ) ( رشیدی ) ( جهانگیری ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). || اسب جلد و تند و تیز. ( برهان ). مطلق اسب تند و تیز. ( رشیدی ). اسب تند و تیز. ( جهانگیری ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). اسب تندرو. اسب جلد. ( فرهنگ فارسی معین ) :
پیش ستمکاره مکن پشت کوز
زآن که فراوان نزید اسب بوز.
شاگرد تو من باشم گر کودن اگر بوزم
تا زآن لب خندانت یک خنده بیاموزم.
بوز. ( اِ ) گرانی و سنگینی تب و حرارت. ( آنندراج ).
پیش ستمکاره مکن پشت کوز
زآن که فراوان نزید اسب بوز.
امیرخسرو دهلوی .
|| مردم تیزفهم و صاحب ادراک را نیز بطریق استعاره بوز گویند. چنانکه مردم بی ادراک کندفهم را کودن خوانند. و کودن ، اسب گمراه پالانی باشد. (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ). به استعاره مردم فهیم را گویند. چنانکه کودن که اسب پالانی بی ادراک است . (رشیدی ). مردم تیزفهم صاحب ادراک . (ناظم الاطباء). مرد تیزهوش صاحب ادراک . مقابل کودن . (فرهنگ فارسی معین ) :
شاگرد تو من باشم گر کودن اگر بوزم
تا زآن لب خندانت یک خنده بیاموزم .
مولوی .
بوز. (اِ) گرانی و سنگینی تب و حرارت . (آنندراج ).
بوز. [ ب َ / بُو ] (اِ) سبزیی که بسبب رطوبت بر روی نان و جامه و گلیم و پلاس و امثال آن هم میرسد. (برهان ) (از جهانگیری ) (آنندراج ). روئیدگی و سبزیی که بواسطه ٔ رطوبت بر روی نان و پنیر و جامه و گلیم و پلاس و جز آنها بهم میرسد. (ناظم الاطباء). بوزک . (از آنندراج ). بوزک ، بوزه ؛ سبزیی که بسبب رطوبت بر روی نان ، جامه ، گلیم و غیره بهم رسد. (فرهنگ فارسی معین ). کفک . و رجوع به بوزک شود. || گرداب . (آنندراج ). || زنبور سیاه که بر روی گلها نشیند.(برهان ) (الفاظ الادویه ) (جهانگیری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نام جانور. زنبور سیاه . (فرهنگ فارسی معین ). || تنه ٔ درخت . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ عمید
۱. اسب نیله.
۲. اسب تندرو.
۳. (اسم ) [مجاز] چابک و تیزهوش: شاگرد تو من باشم گر کودن و گر بوزم / تا زآن لب خندانت یک خنده بیاموزم (مولوی: لغت نامه: بوز ).
۱. اسب نیله.
۲. اسب تندرو.
۳. (اسم) [مجاز] چابک و تیزهوش: ◻︎ شاگرد تو من باشم گر کودن و گر بوزم / تا زآن لب خندانت یک خنده بیاموزم (مولوی: لغتنامه: بوز).
بورک١#NAME?
دانشنامه عمومی
بُوز زنبور
در گویش یزدی به معنی زنبور
شرکت بوز در سال ۱۹۶۴ توسط یک آمریکایی بنگالی تبار بنام عمار بوز تأسیس شد و هم اکنون دارای ۸ کارخانه تولیدی، در ایالات متحده آمریکا، ایرلند و مکزیک می باشد.
دفتر مرکزی این شرکت در شهر فرامینگهام، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا قرار دارد و دارای شبکه ای از ۱۵۳ نمایندگی فروش در ایالات متحده می باشد.
شرکت بوز تاکنون طراحی سیستم های صوتی خودروسازهایی چون بیوک، شورولت، پورشه، نیسان، رنو، مرسدس بنز، آئودی، فراری، فیات، مزدا، کادیلاک و هوندا را بر عهده داشته است. از مکان هایی که سیستم های صوتی بوز در آن ها استفاده می شود، می توان به: کلیسای سیستین، امریتسار، دربار صاحب، مسجد الحرام، استیپلز سنتر و... اشاره نمود.
پیشنهاد کاربران
بوز به معنی نوک تیز هست
مانند بوز الکلب: نوک صورت سگ
بوز الخنزیر : نوک صورت گراز
اشکاره به حیوانی که صورت نوک وبرامده دارت
بوز ( Boz ) : در زبان ترکی به معنی رنگ خاکستری
بوز Buz در ترکی یعنی یخ
در کوهستان های غرب آذربایجان، شهر اورمیه هم ارتفاعاتی هست بنام بوزلو سینه ( دامنه یخی ) که به دلیل وجود برف و یخ در اکثر ماههای سال بوزلو سینه گفته میشه