کلمه جو
صفحه اصلی

مواخذه


مترادف مواخذه : بازپرسی، بازجویی، بازخواست، پرسش، اعتراض، ایراد، تادیب، تنبیه، توبیخ، عقاب، عقوبت، بازخواست کردن، تنبیه کردن، سیاست کردن

برابر پارسی : بازخواست، سرزنش | ( موُاخذه ) سرزنش، بازخواست

فارسی به انگلیسی

calling to account, taking to tesk, remonstrance


correction, reprimand, remonstrance, calling to account, taking to tesk

correction, reprimand


مترادف و متضاد

اعتراض، ایراد


تادیب، تنبیه، توبیخ، عقاب، عقوبت


بازخواست کردن


تنبیه کردن، سیاست کردن


بازپرسی، بازجویی، بازخواست، پرسش


۱. بازپرسی، بازجویی، بازخواست، پرسش
۲. اعتراض، ایراد
۳. تادیب، تنبیه، توبیخ، عقاب، عقوبت
۴. بازخواست کردن
۵. تنبیه کردن، سیاست کردن


فرهنگ فارسی

بازخواست کردن، خرده گیری
۱- ( مصدر ) باز خواست کردن . ۲- سیاست کردن تنبیه کردن . ۳- ( اسم ) باز خواست : اکثر اوقات در اثنای عزت و اعتبار بمواخذه و مصادره گرفتار بود . ۴- سیاست تنبیه .
تداولی عامه را از مواخذه .

فرهنگ معین

(مُ خَ ذَ یا خِ ذِ ) [ ع . ] (مص م . ) بازخواست کردن ، سرزنش کردن .

لغت نامه دهخدا

مؤاخذه. [ م ُ آ خ َ ذَ / خ ِ ذِ ] ( از ع ، اِمص ) مواخذة. مؤاخذت. گرفتن و عقوبت کردن کسی را به گناه. گرفتن بر. گرفت و گیر. گرفتن و سیاست کردن. تنبیه کردن. کسی را به گناهش گرفتن. گرفتن. گرفتن به سیاست. تنبیه. ( یادداشت مؤلف ). عقوبت وگرفتگی به سبب گناه و خطا و تقصیر. بازخواست. عقوبت و سرزنش و ملامت و عتاب و بازپرسی از گناه و خطا و تقصیر. ( از ناظم الاطباء ). واجست. واخواست. بازخواست. بازجست. بازپرسی. پرسش عتاب آمیز از کسی گناه او را. بازپرسی کردن. ملامت و عتاب کردن کسی را. ( یادداشت مؤلف ) : اکثر اوقات در اثنای عزت و اعتبار به مؤاخذه و مصادره گرفتار بود. ( عالم آرای عباسی ).
- مؤاخذه شدن ؛ بازخواست شدن. مورد واخواهی و عتاب قرار گرفتن. ( یادداشت مؤلف ). تنبیه شدن. به سبب گناه و تقصیر گرفتار آمدن و مورد عقوبت قرار گرفتن. ( از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مؤاخذة و مؤاخذت شود.
- مواخذه کردن ؛بازخواست نمودن. ( ناظم الاطباء ). نکوهش کردن. تعزیر و ملامت کردن. توبیخ کردن. بازخواست کردن. واجست کردن. واخواست کردن. ( از یادداشت مؤلف ). تعقب ؛ مؤاخذه نمودن. ( منتهی الارب ). سیاست کردن. تنبیه کردن. گرفتن و عقوبت کردن کسی را به گناه او. ( از یادداشت مؤلف ).

مواخذه. [ م ُ خ َ ذَ / خ ِ ذِ ] ( از ع ، اِمص ) تداول عامه از مؤاخذه. مؤاخذة. رجوع به مؤاخذه شود.

مواخذه . [ م ُ خ َ ذَ / خ ِ ذِ ] (از ع ، اِمص ) تداول عامه از مؤاخذه . مؤاخذة. رجوع به مؤاخذه شود.


فرهنگ عمید

بازخواست کردن، خرده گیری، بازخواست.

فرهنگ فارسی ساره

بازخواست


جدول کلمات

یارغو

پیشنهاد کاربران

کسی را به گناه او بگرفتن

جریمه. تنبیه

مواخذه به چه معناست ؟تنبیه _ سرزنش _ پرس و جو
باز خواست _ کسی را به گناه گرفتن _ خواستار _ جریمه
بلا و شر هم معنی میده از نظر من اعلام خطر است 🥺😰

تنبیه کردن

تنبیه کردن. جریمه کردن

سرزنش.
وَ لاَ تُؤَاخِذْنِی بِأَسْوَءِ عَمَلِی فَإِنَّ کَرَمَکَ یَجِلُّ عَنْ مُجَازَاتِ الْمُذْنِبِینَ وَ حِلْمَکَ یَکْبُرُ عَنْ مُکَافَاهِ الْمُقَصِّرِینَ و به زشت ترین کردارم مرا سرزنش مکن، زیرا کرمت برتر از کیفر گنهکاران و بردباریت بزرگتر از مکافات تبهکاران است.

سرزنش

باز خواست ، سرزنش ، باز جویی ، پرسش .


کلمات دیگر: