کلمه جو
صفحه اصلی

خرابات


مترادف خرابات : شراب خانه، میخانه، میکده، عشرتکده، خرابه ها، ویرانه ها

برابر پارسی : خورآباد، مهرابه، نیایشگاه

فارسی به انگلیسی

desolation, tavern, pot-house

pot-house, tavern


desolation, tavern


مترادف و متضاد

۱. شرابخانه، میخانه، میکده
۲. عشرتکده
۳. خرابهها، ویرانهها


شراب‌خانه، میخانه، میکده


عشرتکده


خرابه‌ها، ویرانه‌ها


فرهنگ فارسی

میخانه، میکده، مفردجائی رامیگویند، عیش ونوش

فرهنگ معین

(خَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جِ خرابه ، ویرانه ها. ۲ - میخانه ، میکده . ۳ - قمارخانه . ۴ - در عرفان ، مقام و مرتبة ویرانی عادات نفسانی .

لغت نامه دهخدا

خرابات. [ خ َ ] ( اِ ) شرابخانه. بوزخانه. ( از برهان قاطع ). میخانه. ( شرفنامه منیری ) ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( مأخوذ از زمخشری ). میکده :
دفتر به دبستان بود و نقل به بازار
وین نرد بجایی که خرابات خراب است.میفروش اندر خرابات ایمن است امروزو من
پیش محراب اندرم با بیم و با ترس و هرب.
ناصرخسرو.
نازم به خرابات که اهلش اهل است
گر نیک نظر کنی بدش هم سهل است.
( منسوب به خیام ).
منان را خرابات کهف صفاران
در آن کهف بهر صفا می گریزم.
خاقانی.
کو خرابات کهف شیردلان
تاسگ آستان نشین باشم.
خاقانی.
در خراباتی که صاحب درد او جانهای ماست
مایی ما نیست گشت و اویی او ناپدید.
خاقانی.
بانگ برآمد ز خرابات من
کی سحر این است مکافات من.
نظامی.
عشق که در پرده کرامات شد
چون بدرآمد به خرابات شد.
نظامی.
هم از قبله سخن گوید هم از لات
همش کعبه خزینه هم خرابات.
نظامی.
در خرابات خراب عشق تو
یک حریف باب دندان کس ندید.
عطار.
آنچه لایق اردو بود با حرم فرستادند... و چند را به خرابات. ( جهانگشای جوینی ).
و اگر بخرابات رود از برای نماز کردن منسوب شود به خمر خوردن. ( گلستان سعدی ).
ندیدم کسی سرگران از شراب
مگر هم خرابات دیدم خراب.
سعدی ( بوستان ).
هرکه با مستان نشیند ترک مستوری کند
آبروی نیکنامان در خرابات آب جو است.
سعدی ( طیبات ).
به خرابات چه حاجت که یکی مست شود
که به دیدار تو عقل از سر هشیار برفت.
سعدی.
من خراباتیم و باده پرست
در خرابات مغان بیخود و مست.
همام تبریزی.
شست و شویی کن و آنگه بخرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده.
حافظ.
ساقی بیار آبی از چشمه خرابات
تا خرقه ها بشوییم از عجب خانقاهی.
حافظ.
بی پیر مرو تو در خرابات
هرچند سکندر زمانی.
؟
- پیر خرابات ؛ آن پیری که خراباتیان را برسر است :
به فریادم رس ای پیر خرابات
به یک جرعه جوانم کن که پیرم.
حافظ.

خرابات . [ خ َ ] (اِ) شرابخانه . بوزخانه . (از برهان قاطع). میخانه . (شرفنامه ٔ منیری ) (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) (مأخوذ از زمخشری ). میکده :
دفتر به دبستان بود و نقل به بازار
وین نرد بجایی که خرابات خراب است .

منوچهری .


میفروش اندر خرابات ایمن است امروزو من
پیش محراب اندرم با بیم و با ترس و هرب .

ناصرخسرو.


نازم به خرابات که اهلش اهل است
گر نیک نظر کنی بدش هم سهل است .

(منسوب به خیام ).


منان را خرابات کهف صفاران
در آن کهف بهر صفا می گریزم .

خاقانی .


کو خرابات کهف شیردلان
تاسگ آستان نشین باشم .

خاقانی .


در خراباتی که صاحب درد او جانهای ماست
مایی ما نیست گشت و اویی او ناپدید.

خاقانی .


بانگ برآمد ز خرابات من
کی سحر این است مکافات من .

نظامی .


عشق که در پرده کرامات شد
چون بدرآمد به خرابات شد.

نظامی .


هم از قبله سخن گوید هم از لات
همش کعبه خزینه هم خرابات .

نظامی .


در خرابات خراب عشق تو
یک حریف باب دندان کس ندید.

عطار.


آنچه لایق اردو بود با حرم فرستادند... و چند را به خرابات . (جهانگشای جوینی ).
و اگر بخرابات رود از برای نماز کردن منسوب شود به خمر خوردن . (گلستان سعدی ).
ندیدم کسی سرگران از شراب
مگر هم خرابات دیدم خراب .

سعدی (بوستان ).


هرکه با مستان نشیند ترک مستوری کند
آبروی نیکنامان در خرابات آب جو است .

سعدی (طیبات ).


به خرابات چه حاجت که یکی مست شود
که به دیدار تو عقل از سر هشیار برفت .

سعدی .


من خراباتیم و باده پرست
در خرابات مغان بیخود و مست .

همام تبریزی .


شست و شویی کن و آنگه بخرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده .

حافظ.


ساقی بیار آبی از چشمه ٔ خرابات
تا خرقه ها بشوییم از عجب خانقاهی .

حافظ.


بی پیر مرو تو در خرابات
هرچند سکندر زمانی .

؟


- پیر خرابات ؛ آن پیری که خراباتیان را برسر است :
به فریادم رس ای پیر خرابات
به یک جرعه جوانم کن که پیرم .

حافظ.


- خرابات نشین ؛ آنکه در میکده ملازم باشد. مست و جویای باده :
با خرابات نشینان ز کرامات ملاف
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد.

حافظ.


|| محل فُسّاق اعم از قحبه خانه و قمارخانه و میخانه .جائی که اراذل و اوباش برای طرب در آن میگذرانند. عشرتکده . (یادداشت بخط مؤلف ). طربخانه . (شرفنامه ٔ منیری ) :
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است .

حافظ.



فرهنگ عمید

۱. جایی مانند میخانه که دارای وسایل عیش وعشرت و محل باده پیمایی و عشق ورزی با کنیزکان بوده و رندان در آنجا به عیش ونوش سرگرم می شدند.
۲. ویرانه ها.
۳. (تصوف ) مقام و مرتبۀ خرابی و نابودی عادات نفسانی، خوی حیوانی، و محل کسب اخلاق ملکوتی که عارفان و سالکان از قید عادات و حالات نفسانی رهایی یافته و از بادۀ وحدت سرمست شوند: قدم منه به خرابات جز به شرط ادب / که ساکنان درش محرمان پادشهاند (حافظ: ۴۰۸ )، شرح اسرار خرابات نداند همه کس / هم مگر پیر مغان حل کند این مسئلهها (جامی: ۹ )، اسرار خرابات به جز مست نداند / هشیار چه داند که در این کوی چه راز است؟ (عراقی: ۱۵۴ ).

دانشنامه عمومی

خرابات، اصطلاحی عرفانی ست که معنایی چون شراب خانه، عبادت گاه، و ویرانه را دربردارد.
پیرمغان‎‎
پیرخرابات
می خرابات‎‎
می مغان
افغان مغان
میدان خرابات‎‎
دیر مغان
کوی خرابات‎‎
گذر خرابات‎‎
عریان خرابات
جان خرابات‎‎
در لغت نامه این معانی را برای واژهٔ خراب ذکر نموده اند: مست لایعقل، بی خود از شراب، و مست مست
با آن که برخی را عقیده بر این است که کلمه خرابات را اولین بار حکیم سنائی (متوفای حدود ۵۳۰ ق) به کار برده است، منوچهری (۴۳۲ ق)، ناصر خسرو (۴۸۱ ق)، خواجه عبدالله انصاری (۴۸۱ ق)، امام غزالی (۵۰۵ ق)، و دیگر استادان سخن فارسی، قبل از سنایی، آن را در کارهای خود آورده اند. بزرگان ادبیات پارسی عرفانی در پیشاپیش آن ها مولوی این واژه را به یک اصطلاح عرفانی تبدیل نمودند.
از دیدگاه ریشه شناسی و واژه شناسی برخی معتقدند اصطلاح خرابات از دو واژه متخاصم خراب و آباد ساخته شده است. ابتکار ساختن واژه های متضاد را همین بزرگواران ادبیات فارسی داشتند. چنین واژه های متخاصم را شاعر سرزمین هند عبدالقادر بیدل ساخته است. بیدل چندین بار در غزلیات خرابات خود به گونه خراباد نوشته است.

دانشنامه آزاد فارسی

از اصطلاحات صوفیانه. جمع خرابه است، ولی با توجه به تغییر معنایی که این کلمه داده است برخی معتقدند از کلمه خورآباد (محل و معبد خورشید و مهر) گرفته شده است. اصل این کلمه تا آغاز قرن ۶ق به معنی عشرتگاه و روسپی خانه بوده است، ولی شاعران و عارفان ایرانی از سنایی به بعد آن را به معنای استعاری به کار برده اند. خرابات محل پاکبازی و از خود رهایی و عالم بی خودی، ترک عادات و پشت پازدن به همه رسوم زمانه است. در خرابات سالک، همۀ هستی خود را از دست می دهد. از این رو خرابات را کنایه از سلوک ویژه ای می دانند که از سوی شیخ برای هر سالک در نظر گرفته می شود تا از خود رها شود.

خرابات (کتاب). تذکره ای عمومی به فارسی از هلاکو میرزا، متخلص به خراب و نوۀ فتحعلی شاه قاجار. مؤلف این تذکره را میان سال های ۱۲۵۵ـ ۱۲۵۶ق در سفر به حج نوشته و جز شرح حال شاعر به صنایع و بدایع شعری آن ها پرداخته است. در این تذکره ۵۰۹ شاعر معرفی شده، که ۱۷۲ نفر از آن ها شاعر متقدم و ۳۳۷ نفر شاعران دورۀ فتحعلی شاه و معاصر مؤلف است. اهمیت این تذکره در این است که شرح حال پاره ای از شاعران متأخر در هیچ منبع دیگری نیامده و به شاعران ترک و عرب اشاره شده است. خود مؤلف در ۱۲۵۸/۱۲۶۳ق پارۀ معاصران آن را در تذکره ای به نام مصطبۀ خراب گردآورد. این تذکره به کوشش عبدالرسول خیام پور به چاپ رسیده است (تبریز، ۱۳۴۴ش).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خرابات، از استعارات رایج در ادبیات عرفانی به معنای مکان عیش و طرب معنوی سالکان می باشد.
خرابات در لغت به معنای میخانه و اعم از آن به معنای محل فسق و فجور آمده است. داعی الاسلام این لفظ را از واژه خراب عربی دانسته است، اما شفیعی کدکنی اشتقاق این واژه را از زبان عربی نادرست می داند. برخی نیز معتقدند اصل این واژه فارسی و صورت تغییریافته «خُرابه» (خور + آباد) به معنای خانه خورشید و بازمانده از دوره میترائیسم است. احتمال صحت این قول را رجایی از محمدتقی بهار و جلال الدین همایی نقل کرده و نیز نظر فروزانفر را آورده که این ریشه یابی را حدس محض و بدون شواهد دانسته است. با وجود این رجایی کوشیده تحول واژه ای خورآباد به خرابات را، در صورت صحت این قول، نشان دهد. اما در برخی متون عربی، خرابات به معنای ویرانه ها و روستاهای متروک (در برابر شهرها و روستاهای آباد) به کار رفته است که رفته رفته مکانی برای عیش و نوش می شد. خرابات چه در متون عرفانی به معنای لغوی (مکان معصیت) در مقابل مسجد و صومعه (مکان طاعت و عبادت) به کار می رفت.

ورود واژه خرابات به ادبیات عرفانی و صوفیانه
این واژه از طریق همین اشعار عاشقانه غیرصوفیانه به ادبیات عرفانی راه پیدا کرد و رفته رفته معنای مثبتی یافت. همچنین گفته شده که نفوذ این واژه در اشعار صوفیانه از طریق ملامتیان و قلندریه بوده است، چنان که از سیاق سخن غزالی نیز چنین برمی آید که ملامتیان به خرابات رفت وآمد داشته اند.
سنایی را نخستین شاعری دانسته اند که این واژه و الفاظی از این قبیل را وارد شعر صوفیانه کرده است. البته مقارن سنایی یا پیش از او، غزالی اشاره کرده که خرابات نزد صوفیه به معنای خرابی صفات بشری است. در مجموع، راه یافتن اشعار عاشقانه غیرعرفانیِ حامل واژگان خمری، از جمله خرابات، به زبان و مجالس سماع صوفیان و دریافت معنای مجازی از آن، اولین مرحله از شکل گیری معنای عرفانی این واژه بوده که با مفهوم سُکرِ ناشی از عشق عرفانی پیوند داشته است.

خرابات یکی از پرکاربردترین عناصر در شعر سنایی
خرابات یکی از پرکاربردترین عناصر قلندرانه در شعر سنایی و کنایه از مکان مقدّسی است که در آن جا نفس از بند تعلقات رها می شود و به معراج می رود. زندگی در خرابات در تقابل با زهد و ریا بوده و سنایی آن را طریق قلندری خوانده است. نزد عین القضاة، خرابات کنایه از عالم روح است.

معنای خرابات در ادبیات عرفانی
...

[ویکی نور] خرابات اثر میرزا علی واعظ اصطهباناتی (1296-1351ه.ق)» متخلص به «فقیر»، کتابی است اخلاقی که مطالب آن در بیان «حکمت»، «شجاعت»، «عفت» و «عدالت» بوده و با استناد به «گلستان سعدی» و به تقلید از آن، نگارش یافته است.
کتاب با مقدمه مصحح، منوچهر دانش پژوه، در اشاره ای مفصل به محتوای اثر حاضر و مقایسه آن با گلستان سعدی آغاز و مطالب در چهار باب و یک فصل پایانی با عنوان «پیمانه»، تدوین شده است.
مباحث کتاب، شامل حکایات و ضرب المثل های متعدد و متنوعی است که با سخنان حکمای بزرگی چون «سقراط»، «افلاطون»، «لقمان»، «سولون» و «هرمس»، همراه گشته است.
نثر نویسنده با آن که کمی سخت می باشد، اما در میان حدود چهل شاعر و نویسنده بزرگ که کتاب هایی به تقلید از گلستان از خود به جای گذاشته اند، جلوه خاصی دارد.
مؤلف از جهاتی، روش سعدی را تتبع کرده است که از آن جمله: آوردن داستان های کوتاه، فصل بندی کتاب به فصول جداگانه و سرودن اشعار متناسب با متن می باشد.

پیشنهاد کاربران

هر چیزی که در آن خرابیست مانند ویرانه یا خرابه که خرابی در آن داد می زند یا میکده و میخانه که باعث خرابی روح و روان انسانیست یا کسب مقام بالای عرفانی که باعث خرابی عادات ناپسند و نفسانی می گردد.

خرابات از واژه تورکی خربالیغ به معنی ماهی بزرگ گرفته شده و ماهی در کشورهای اروپایی نماد فساد و فسق و فجور بوده که این معنی وارد زبان تورکی قفقازی و سپس وارد زبان فارسی شده.

فقط نظرم و میگم احتمال زیاد هم اشتباهه
اصل کلمه میتونه خرآباد باشد که ( ت ) هم به آن. اضافه شده است که پسوند ضمیر تو میباشد مثل برادرت یا کتابت

خرآبادت منظور جایگاهی است که هر نفس آباد میشود

با عرض پوزش


کلمات دیگر: