مترادف داغ دیده : داغدار، سوگوار، عزادار، مصیبت دیده
داغ دیده
مترادف داغ دیده : داغدار، سوگوار، عزادار، مصیبت دیده
فارسی به انگلیسی
heartbroken
فرهنگ فارسی
( صفت ) کسی که بسبب فوت خویشاوندی نزدیک غصه دار شده .
فرهنگ معین
(دِ ) (ص مف . ) مصیبت زده .
لغت نامه دهخدا
داغ دیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) چیزی که باو داغ رسیده باشد مانند متاع آب دیده. ( آنندراج ). لکه دار. داغدار. تباهی دیده و زیان رسیده باشد. ( ناظم الاطباء ). || داغ خورده. بداغ. || فرزندمرده. مصاب بمرگ عزیزی یا فرزندی یا خویش نزدیک. بمصیبت مرگ فرزند و کسان نزدیک گرفتار آمده.
- مادری داغ دیده ؛ فرزندمرده.
- دلی داغ دیده ؛ دردمند.
|| مصیبت رسیده. دردمند :
ما را مبر بباغ که از سیر لاله زار
یک داغ صدهزار شود داغ دیده را.
هر لاله ای بکاسه پرخون برابرست.
این لاله های باغ همه داغ دیده اند.
- مادری داغ دیده ؛ فرزندمرده.
- دلی داغ دیده ؛ دردمند.
|| مصیبت رسیده. دردمند :
ما را مبر بباغ که از سیر لاله زار
یک داغ صدهزار شود داغ دیده را.
صائب.
در چشم داغ دیده صائب درین بهارهر لاله ای بکاسه پرخون برابرست.
صائب.
رخسار تست لاله بی داغ این چمن این لاله های باغ همه داغ دیده اند.
صائب.
فرهنگ عمید
کسی که از مرگ فرزند یا یکی از خویشان نزدیک خود دل سوخته و اندوهگین باشد، داغدار، دارای داغ: ما را مبر به باغ که از سیر لاله زار / یک داغ صد هزار شود داغدیده را (صائب: ۸۰ ).
واژه نامه بختیاریکا
سُهده برشتِه
جِز من ( یا به ) دِل؛ سینه سوخته
جِز من ( یا به ) دِل؛ سینه سوخته
کلمات دیگر: