مترادف حربی : جنگاور، جنگجوی، جنگنده، رزم آرا، جنگی، رزمی
متضاد حربی : بزمی
martial, military
pertaining to war
۱. جنگاور، جنگجوی، جنگنده، رزمآرا
۲. جنگی، رزمی ≠ بزمی
جنگاور، جنگجوی، جنگنده، رزمآرا ≠ بزمی
جنگی، رزمی
حربی . [ ح َ رَ با ] (ع اِ) واحَرَبی ̍؛ واحَرَباء! یا اسفی . (منتهی الارب ).
حربی . [ ح َ با ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَریب . || ج ِ حَرِب . (منتهی الارب ).
حربی . [ ح ُ ] (ص نسبی ) منسوب به حُرْب . (سمعانی ).
حربی . [ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حرب ، نام مردی . (سمعانی ).
حربی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حربیة، نام محله ای به بغداد. (سمعانی ).
حربی . [ ح َ ] (اِخ ) مردی است که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند به عمل اکسیر تام دست یافته است . (ابن الندیم ).
حربی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حَرْب . جنگی . || مقابل ذِمّی . یکی از کافرانی که با مسلمانان عهد و پیمان ندارند. خلاف عهدی ، مسالم ، معاهد، ذمی . کافر که با مسلمین در سلم نیست . کافری که در دارالحرب زندگی کند.
حربی . [ ح َ ] (اِخ ) ابراهیم بن اسحاق زاهد نحوی لغوی . اصلش مروزی است و به حربیه ٔ بغداد منسوبست . در 198 هَ . ق . بزاد، و در 285 هَ . ق . درگذشت . (سمعانی ) (معجم البلدان ). او راست : دلائل النبوة. غریب الحدیث . مناسک الحج . اتباع الاموات . کتاب الادب . کتاب التیمم . الحمام و آدابه . ذم الغیبة. سجودالقرآن . القضاة و الشهود. المغازی . الهدایا. (هدیة العارفین ج 1 ص 4).
حربی . [ ح َ با ] (اِخ ) نام قصبه ٔ کوچکی است که در بین بغداد و تکریت واقع گشته . یاقوت گوید در اقصای دجیل است ، منسوجات نخی ضخیم آن شهرت یافته و برخی از دانشمندان بدان منسوبند. رجوع به معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود.