کلمه جو
صفحه اصلی

حربی


مترادف حربی : جنگاور، جنگجوی، جنگنده، رزم آرا، جنگی، رزمی

متضاد حربی : بزمی

فارسی به انگلیسی

martial, military, pertaining to war

martial, military


pertaining to war


مترادف و متضاد

۱. جنگاور، جنگجوی، جنگنده، رزمآرا
۲. جنگی، رزمی ≠ بزمی


جنگاور، جنگجوی، جنگنده، رزم‌آرا ≠ بزمی


جنگی، رزمی


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به حرب جنگی : کوس حربی . ۲ - جنگنده رزمنده مرد حربی . ۳ - یا کافر حربی . یا کافر حربی . کسی که اهل کتاب ( مسلمان مسیحی یهودی زردشتی ) نباشد. درین صورت مسلمانان او را بقبول اسلام دعوت کنند و در صورت عدم قبول با او میجنگند و او را میکشند. ۴- گوشه ای از ماهور . ۵ - گوشه ای در راست پنجگاه .
ابراهیم بن اسحاق زاهد نحوی لغوی اصلش مروزی است و به حربیه بغداد منسوب است

لغت نامه دهخدا

حربی . [ ح َ رَ با ] (ع اِ) واحَرَبی ̍؛ واحَرَباء! یا اسفی . (منتهی الارب ).


حربی . [ ح َ با ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَریب . || ج ِ حَرِب . (منتهی الارب ).


حربی . [ ح ُ ] (ص نسبی ) منسوب به حُرْب . (سمعانی ).


حربی . [ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حرب ، نام مردی . (سمعانی ).


حربی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حربیة، نام محله ای به بغداد. (سمعانی ).


حربی . [ ح َ ] (اِخ ) مردی است که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند به عمل اکسیر تام دست یافته است . (ابن الندیم ).


حربی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حَرْب . جنگی . || مقابل ذِمّی . یکی از کافرانی که با مسلمانان عهد و پیمان ندارند. خلاف عهدی ، مسالم ، معاهد، ذمی . کافر که با مسلمین در سلم نیست . کافری که در دارالحرب زندگی کند.


حربی . [ ح َ ] (اِخ ) ابراهیم بن اسحاق زاهد نحوی لغوی . اصلش مروزی است و به حربیه ٔ بغداد منسوبست . در 198 هَ . ق . بزاد، و در 285 هَ . ق . درگذشت . (سمعانی ) (معجم البلدان ). او راست : دلائل النبوة. غریب الحدیث . مناسک الحج . اتباع الاموات . کتاب الادب . کتاب التیمم . الحمام و آدابه . ذم الغیبة. سجودالقرآن . القضاة و الشهود. المغازی . الهدایا. (هدیة العارفین ج 1 ص 4).


حربی. [ ح َ ] ( ص نسبی ) منسوب به حَرْب. جنگی. || مقابل ذِمّی. یکی از کافرانی که با مسلمانان عهد و پیمان ندارند. خلاف عهدی ، مسالم ، معاهد، ذمی. کافر که با مسلمین در سلم نیست. کافری که در دارالحرب زندگی کند.

حربی. [ ح َ با ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ حَریب. || ج ِ حَرِب. ( منتهی الارب ).

حربی. [ ح ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به حُرْب. ( سمعانی ).

حربی. [ح َ ] ( ص نسبی ) منسوب به حرب ، نام مردی. ( سمعانی ).

حربی. [ ح َ ] ( ص نسبی ) منسوب به حربیة، نام محله ای به بغداد. ( سمعانی ).

حربی. [ ح َ رَ با ] ( ع اِ ) واحَرَبی ̍؛ واحَرَباء! یا اسفی. ( منتهی الارب ).

حربی. [ ح َ با ] ( اِخ ) نام قصبه کوچکی است که در بین بغداد و تکریت واقع گشته. یاقوت گوید در اقصای دجیل است ، منسوجات نخی ضخیم آن شهرت یافته و برخی از دانشمندان بدان منسوبند. رجوع به معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود.

حربی. [ ح َ ] ( اِخ ) مردی است که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند به عمل اکسیر تام دست یافته است. ( ابن الندیم ).

حربی. [ ح َ ] ( اِخ ) ابراهیم بن اسحاق زاهد نحوی لغوی. اصلش مروزی است و به حربیه بغداد منسوبست. در 198 هَ. ق. بزاد، و در 285 هَ. ق. درگذشت. ( سمعانی ) ( معجم البلدان ). او راست : دلائل النبوة. غریب الحدیث. مناسک الحج. اتباع الاموات. کتاب الادب. کتاب التیمم. الحمام و آدابه. ذم الغیبة. سجودالقرآن. القضاة و الشهود. المغازی. الهدایا. ( هدیة العارفین ج 1 ص 4 ).

حربی . [ ح َ با ] (اِخ ) نام قصبه ٔ کوچکی است که در بین بغداد و تکریت واقع گشته . یاقوت گوید در اقصای دجیل است ، منسوجات نخی ضخیم آن شهرت یافته و برخی از دانشمندان بدان منسوبند. رجوع به معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود.


فرهنگ عمید

۱. مربوط به جنگ، جنگی.
۲. در حال جنگ، جنگنده.
۳. (اسم ) (موسیقی ) گوشه ای در دستگاه ماهور.


کلمات دیگر: