کلمه جو
صفحه اصلی

چین خوردن


مترادف چین خوردن : تا خوردن، چین افتادن، چروک شدن، چین برداشتن، شکنج گرفتن، چین دار شدن، پرچین شدن، شکنج یافتن، گسل زدایی

فارسی به انگلیسی

gather

مترادف و متضاد

shrivel (فعل)
خشک شدن، چروک شدن، چین خوردن

frounce (فعل)
چین خوردن

۱. تا خوردن، چین افتادن، چروک شدن، چین برداشتن، شکنجگرفتن، چیندار شدن، پرچین شدن، شکنج یافتن
۲. گسلزدایی


لغت نامه دهخدا

چین خوردن. [ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) شکن گرفتن. ترنجیدن. شکن یافتن. چروک پیدا کردن. چنانکه رخسار و رو. لا و تا یافتن چنانکه در پارچه ؛این پارچه خوب چین نمیخورد. رجوع به ترنجیدن شود.


کلمات دیگر: