کلمه جو
صفحه اصلی

درازدستی


مترادف درازدستی : تجاوز، تخطی، تعدی، تعرض، غلبه، استیلا، تسلط

فارسی به انگلیسی

incursion, aggression, oppression, violence

aggression, oppression, violence,


incursion


مترادف و متضاد

۱. تجاوز، تخطی، تعدی، تعرض، غلبه
۲. استیلا، تسلط، غلبه


تجاوز، تخطی، تعدی، تعرض، غلبه


استیلا، تسلط، غلبه


فرهنگ فارسی

۱ - تسلط غلبه . ۲ - دست به مال و ناموس مردم دراز کردن تعدی تجاوز

فرهنگ معین

( ~. دَ )(حامص . )۱ - تجاوز، تعدی . ۲ - دست به مال و ناموس مردم دراز کردن .

لغت نامه دهخدا

درازدستی. [ دِ دَ ] ( حامص مرکب ) درازدست بودن. حالت و کیفیت درازدست. طول ید. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به درازدست شود. || سلطه. سلطان. سلاطت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). غلبه. تسلط. || تطاول. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). ستم و تعدی. ( غیاث ). کنایه از غارت و جور وستم. ( لغت محلی شوستر - خطی ). دست به مال و ناموس مردم دراز کردن. تجاوز. بیدادی. ظلم : امیر رضی اﷲ عنه [ مسعود غزنوی ] سخن کس بر وی [ بر سوری ] نمی شنود و بدان هدیه های به افراط می نگریست تا خراسان بحقیقت در سر ظلم و درازدستی وی شد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 420 ). در خدمت او طایفه ای نابکار و همه... در خیانت و درازدستی چیره و دلیر. ( کلیله و دمنه ).
از سر فتنه برد مستی ها
کوته از در درازدستی ها.
نظامی.
ای هست کن اساس هستی
کوته ز درت درازدستی.
نظامی.
اندک حرکتی که مشابه تطاول یا درازدستی بودی در وجود آمدی. ( ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 97 ).
صوفی پیاله پیما حافظ قرابه پرهیز
ای کوته آستینان تا کی درازدستی.
حافظ.
بزیردلق ملمع کمندها دارند
درازدستی این کوته آستینان بین.
حافظ.
تَجمهر؛ درازدستی نمودن بر کس. ( منتهی الارب ).
- درازدستی کردن ؛ ستم و جور نمودن. ( از برهان ). ستم کردن. ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ). تطاول. تجمهر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
سلطان من خدا را زلفت شکست ما را
تا کی کند سیاهی چندین درازدستی.
حافظ.
- || غارت کردن. ( از برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

دست دراز کردن به مال یا ناموس دیگران، تعدی، تجاوز.

پیشنهاد کاربران

ستمگری، زورگویی

زورگویی ، ظالمی ، ستمگری

زورگویی ، ستمگری ، ظالمی
بیت مرتبت:
ای هست کن اساس هستی کوته ز درت درازدستی

اصلا معنی کنآیه از دراز دستی چیست من رازی نبودم نمی دانم


کوتاهی

کوتاهی. ظالمی . ستمگری

تجاوز گری , ستمگری


ستمگری زورگویی؛ تجاوز به حریم دیگران

زور گویی . تجاوز. دزدی

تجاوز - ستمگری

شعر

ای هست کن اساس هستی کوته ز درد *دراز دستی*

ای کسی که تمام جهان را به وجود آورده ای دست هرکس از درگاه الهی تو کوتاه است


ستمگری
زور گویی
ظلم کردن

تعدی و تجاوز

ستمگری_ ظلم_ زور گویی

دوستان عزیز من خیلی عذرخواهی می کنم اما این مدخل به شدت نیاز به کار داره.
الان اگه کسیپ بخونه این صفحه رو گناهش گردن ماست که یه چیزو ناقص و نادرست به امون خدا رها کردیم تو دست مردم که اعتماد کنن در یه حدی
به عقیده من درازدستی شاید ۳٪ از بار معناییش اشاره به ظلم و جور داشته باشه.
درازدستی بنا به اصطلاح عرف: تجاوز و تعدی و یه جورایی پا از گلیم دراز کردن به سمت چیزی که شایستگی ش تو فرد نباشه هست.
و در مورد شعر فردوسی هم اگه فقط کسی با شعر آشنایی داشته باشه باید به نظر من تشخیص بتونه بده که تو بیت کوته ز درت درازدستی:: معنی ظلم و جور رو حتی یک درصد هم نداره. دوست نازنینم - - >کوته ز درت
مومن
ظلم چی؟ ; )


کلمات دیگر: