کلمه جو
صفحه اصلی

کر شدن

مترادف و متضاد

deafen (فعل)
کر شدن، کر کردن

فرهنگ فارسی

صمم . طرش . ناشنوا گردیدن .از دست دادن قوه شنوائی

لغت نامه دهخدا

کر شدن. [ ک َ ش ُ دَ ]( مص مرکب ) صمم. ( دهار ) ( ترجمان القرآن ). طرش. ( منتهی الارب ). اصمام. ( یادداشت مؤلف ). ناشنوا گردیدن. از دست دادن قوه شنوائی. زایل شدن حس سمع :
برآمدیکی گرد و برشد خروش
همه کر شدی مردم تیزهوش.
فردوسی.
چون چون و چرا خواستم و آیت محکم
در عجز بپیچیدند این کور شد آن کر.
ناصرخسرو.
کر شود باطل از آواز حق
کور کند چشم خطا را صواب.
ناصرخسرو.
رجوع به کر شود.

جدول کلمات

صم

پیشنهاد کاربران

کِ ر. پنهان شدن در گویش کازرونی ( ع. ش )


کلمات دیگر: