۱. موج زدن، مواج بودن ≠ طوفانی شدن ۲. آرام شدن (دریا)
فرهنگ فارسی
موج دارشدن، موج دن آب ۱ -( مصدر ) موج زدن خیزاب بر آرودن موج دار شدن . ۲ - ( اسم ) موج زنی . جمع : تموجات .
فرهنگ معین
(تَ مَ وُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) موج زدن .
لغت نامه دهخدا
تموج. [ ت َ م َوْ وُ ] ( ع مص ) شدید شدن موج و کوهه برآوردن آب دریا. ( از اقرب الموارد ). موج زدن آب. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). || ( اِ )، موج موج زدگی و تلاطم و ترنند. ( ناظم الاطباء ) : کنیزک خواست که آتش فتنه را بالا دهد و سیلاب آفت را در تموج آرد. ( سندبادنامه ص 77 ). چو قرص چشمه خورشید بامداد پگاه که در تموج او منتظم شود پروین.