کلمه جو
صفحه اصلی

مثرد

فرهنگ فارسی

( اسم ) آوندی که در آن ثرید سازند .
کسی که ذبیحه را به سنگ کند کشد

لغت نامه دهخدا

مثرد. [ م ُ ث َرْ رِ ] ( ع ص ) کسی که ذبیحه را به سنگ یا استخوان یا آهن کند کشد. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مثرد. [ م ِ رَ ] ( ع اِ ) آوندی که در آن ثرید سازند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کاسه که در آن ترید و اشکنه کنند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مثرد. [ م ِ رَ ] (ع اِ) آوندی که در آن ثرید سازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کاسه که در آن ترید و اشکنه کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


مثرد. [ م ُ ث َرْ رِ ] (ع ص ) کسی که ذبیحه را به سنگ یا استخوان یا آهن کند کشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

کاسه یا طاسی که در آن ترید می کردند.


کلمات دیگر: