باد شدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
کنایه از ناپدید گشتن باشد
لغت نامه دهخدا
باد شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از ناپدیدگشتن باشد. ( آنندراج ) ( مجموعه مترادفات ص 355 ). هبا شدن. محو شدن. از میان رفتن. هدر شدن :
کنون باد شد آنهمه پیش اوی
بپیچید جان بداندیش اوی.
همه جنگ در پیش تو باد شد.
شد آن خشم شمعون بیک باره باد.
کنون باد شد آنهمه پیش اوی
بپیچید جان بداندیش اوی.
فردوسی.
ترا دل بآن خواسته شاد شدهمه جنگ در پیش تو باد شد.
فردوسی.
کف دست بر پشت وی برنهادشد آن خشم شمعون بیک باره باد.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
|| پریدن. ( آنندراج ) ( دمزن ). رجوع به باد شود.کلمات دیگر: