کلمه جو
صفحه اصلی

کندمان

فارسی به انگلیسی

deceleration

لغت نامه دهخدا

کندمان . [ ک َ دُ ] (اِخ ) گندمان . رجوع به چارمحال و گندمان در همین لغت نامه شود.


کندمان. [ ک ُ دِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان گورگ سردشت است که در بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع است و 251 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

کندمان. [ ک َ دُ ] ( اِخ ) گندمان. رجوع به چارمحال و گندمان در همین لغت نامه شود.

کندمان . [ ک ُ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گورگ سردشت است که در بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع است و 251 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


دانشنامه عمومی

کاربرد این واژه بیشتر در بین مدیران شهری که سر و کار دایمی با حفاریهای شهری دارند مرسوم است و اغلب به جای همین واژه هم کاربرد دارد. دستگاهی در برداشت اتوماتیک آسفالت هم در حوزه شهرها یا راههای برون شهری برای بهینه سازی و استفاده مجدد آسفالت کنده شده از معابر مورد استفاده قرار می گیرد که به آن دستگاه کندمان آسفالت گفته می شود .



کلمات دیگر: