عیب نماینده آنچه و آنکه عیب و نقص را بنمایاند
عیب نما
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عیب نما. [ ع َ / ع ِ ن ُ / ن ِ / ن َ ] ( نف مرکب ) عیب نماینده. آنچه و آنکه عیب و نقص را بنمایاند :
بیش جان را نکنم زنگ زده
کآینه عیب نمایست مرا.
از خوبی خود عیب نمای دگران باش.
بیش جان را نکنم زنگ زده
کآینه عیب نمایست مرا.
خاقانی.
در گفتن عیب دگران بسته زبان باش از خوبی خود عیب نمای دگران باش.
واعظ قزوینی.
کلمات دیگر: