مترادف حراثت : برزگری، کشاورزی، فلاحت، کشتکاری، کشتگری، کاشتن، کشت کردن، کشتن
حراثت
مترادف حراثت : برزگری، کشاورزی، فلاحت، کشتکاری، کشتگری، کاشتن، کشت کردن، کشتن
مترادف و متضاد
۱. برزگری، کشاورزی، فلاحت، کشتکاری، کشتگری
۲. کاشتن، کشت کردن، کشتن
فرهنگ معین
(حِ ثَ ) [ ع . حرائة ] (مص ل . ) کشاورزی کردن ، شخم زدن .
لغت نامه دهخدا
حراثت. [ ح ِ ث َ ] ( ع مص ) زراعت. کشت. فلاحت. کشت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).کشتکاری کردن. کشاورزی نمودن. ( غیاث ). کشت و کار.
فرهنگ عمید
کِشت، زراعت.
جدول کلمات
زراعت, کشتکاری
کلمات دیگر: