کلمه جو
صفحه اصلی

چغل


مترادف چغل : سخن چین، نمام، خبرکش

مترادف و متضاد

سخنچین، نمام، خبرکش


فرهنگ فارسی

هرچیزسفت وسخت، چیزی که زیردندان جویده نشود، سخن چین، نمام، خبرچین، چغلی:سخن چینی، شکایت
( صفت ) سفت و سخت چیزی که زیر دندان جویده نگردد مانند گوشت ناپخته .

فرهنگ معین

(چِ غِ) (اِ.) = چل : گل و لای .


(چُ غَ) (اِ.) جامه ای مرکب از حلقه های آهنین که در روز جنگ پوشند؛ جوش .


(چُ غُ) (ص .) سخن چین .


(چُ غُ ) (ص . ) سخن چین .
(چَ غَ ) (ص . ) هر چیز سخت و سفت ، چیزی که زیر دندان جویده نگردد.
(چِ غِ ) (اِ. ) = چل : گل و لای .
(چُ غَ ) (اِ. ) جامه ای مرکب از حلقه های آهنین که در روز جنگ پوشند، جوش .

(چَ غَ) (ص .) هر چیز سخت و سفت ، چیزی که زیر دندان جویده نگردد.


لغت نامه دهخدا

چغل. [ چ َ غ َ ] ( اِ ) چین و شکنچ را گویند. ( برهان ). چین و شکنج. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). چین و شکنج باشد و آن را «ژنگ » نیز خوانند. ( جهانگیری ). چین و شکن. ( فرهنگ نظام ). || ( اِ ) ظرفی باشد لوله دار که آن را از چرم دباغت کرده بلغار دوزند و بعربی «مطهره » خوانند.( برهان ). ظرفی چرمین که از آن آب خورند و اکثر مسافران همراه دارند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). ظرفی بود که از چرم بلغار بدوزند و بر آن لوله هم نصب کنند و از آن آب بخورند و اکثر مسافران دارند. ( جهانگیری ). ظرفی لوله دار جهت آب برداشتن که از چرم دباغت کرده بلغار دوزند. ( ناظم الاطباء ). ظرف آب چرمی لوله دار که بیشتر مسافران استعمال میکردند. ( فرهنگ نظام ). ظرفی چوبین برای نگاه داشتن آب یا خوردن آب از آن که در گذشته بکار مسافران یا شکارچیان و غیره می آمده است.

چغل. [ چ ُ غ َ ] ( اِ ) سلاحی است که جوشن گویند و در روزهای جنگ میپوشند. ( برهان ). نوعی از سلاح جنگ که بعربی جوشن خوانند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نوعی از سلاح که در روز جنگ میپوشند و آن را جوشن هم نامند. ( جهانگیری ). جوشن یعنی سلاحی که در روزهای جنگ پوشند. ( ناظم الاطباء ). نوعی از سلاح که در روز جنگ میپوشیدند و نام دیگرش جوشن بوده. ( فرهنگ نظام ). زره. جامه ای که از حلقه های آهنین ترتیب داده شده و مخصوص پوشیدن در جنگ بوده است :
چغل به پیش خدنگش چو شیطنست و شهاب
زره به پیش سنانش چو سوزنست و حریر.
حکیم نزاری ( از انجمن آرا ).
نه همچون دیگران زآهن چغل پوش
سلاح عصمت یزدانش بردوش.
خسرو دهلوی ( از انجمن آرا ).

چغل. [ چ ُ غ ُ ] ( ص ، اِ ) شخصی باشد که آنچه از مردم بیند یا شنود بحاکم و داروغه و عسس یا جای دیگر نقل کند، بسبب آنکه آزار و نقصان بمردم و رنجش میان مردمان بهم رسد، و این قسم شخص را «سخن چین » گویند و بعربی «نمام »خوانند. ( برهان ). سخن چین که پیش مردم به بدی سعایت کند و فعل او را «چغلی » گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). بمعنی غماز؛ از لغات ترکی. ( غیاث ). بدبختی را گویند که چون سخنی از کسی بشنود یا فعلی مشاهده نماید که از افشای آن به او آزاری و آسیبی برسد اظهار کند واو را «سخن چین » نیز نامند و بتازی «نمام » خوانند. ( جهانگیری ). نمام و سخن چین و خفیه نویس که آنچه از مردم بیند و یا شنود جهت آزار آنان برای حاکم و داروغه و جز آن نقل و یا نویسد. ( ناظم الاطباء ). سخن چین که حرف کسی را برای افساد بدیگری رساند و در تکلم امروز ایران بمعنی مطلق شکایت از کسی است نزد دیگری. ( فرهنگ نظام ). چغلی کننده و چغلی دهنده. خبرکش. خبرچین. جاسوس. عوان. و رجوع به چغل خور و چغل خوری و چغلی شود.

چغل . [ چ َ غ َ ] (اِ) چین و شکنچ را گویند. (برهان ). چین و شکنج . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چین و شکنج باشد و آن را «ژنگ » نیز خوانند. (جهانگیری ). چین و شکن . (فرهنگ نظام ). || (اِ) ظرفی باشد لوله دار که آن را از چرم دباغت کرده ٔ بلغار دوزند و بعربی «مطهره » خوانند.(برهان ). ظرفی چرمین که از آن آب خورند و اکثر مسافران همراه دارند. (انجمن آرا) (آنندراج ). ظرفی بود که از چرم بلغار بدوزند و بر آن لوله هم نصب کنند و از آن آب بخورند و اکثر مسافران دارند. (جهانگیری ). ظرفی لوله دار جهت آب برداشتن که از چرم دباغت کرده ٔ بلغار دوزند. (ناظم الاطباء). ظرف آب چرمی لوله دار که بیشتر مسافران استعمال میکردند. (فرهنگ نظام ). ظرفی چوبین برای نگاه داشتن آب یا خوردن آب از آن که در گذشته بکار مسافران یا شکارچیان و غیره می آمده است .


چغل . [ چ ِ غ ِ ] (اِ) گل و لای که چکل هم گویند. (انجمن آرا) (آنندراج )(رشیدی ). گل و لای باشد و آن را چکل هم نامند. (جهانگیری ). مبدل چکل ، بمعنی گل و لای . (از فرهنگ نظام ).


چغل . [ چ ُ غ َ ] (اِ) سلاحی است که جوشن گویند و در روزهای جنگ میپوشند. (برهان ). نوعی از سلاح جنگ که بعربی جوشن خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). نوعی از سلاح که در روز جنگ میپوشند و آن را جوشن هم نامند. (جهانگیری ). جوشن یعنی سلاحی که در روزهای جنگ پوشند. (ناظم الاطباء). نوعی از سلاح که در روز جنگ میپوشیدند و نام دیگرش جوشن بوده . (فرهنگ نظام ). زره . جامه ای که از حلقه های آهنین ترتیب داده شده و مخصوص پوشیدن در جنگ بوده است :
چغل به پیش خدنگش چو شیطنست و شهاب
زره به پیش سنانش چو سوزنست و حریر.

حکیم نزاری (از انجمن آرا).


نه همچون دیگران زآهن چغل پوش
سلاح عصمت یزدانش بردوش .

خسرو دهلوی (از انجمن آرا).



چغل . [ چ ُ غ ُ ] (ص ، اِ) شخصی باشد که آنچه از مردم بیند یا شنود بحاکم و داروغه و عسس یا جای دیگر نقل کند، بسبب آنکه آزار و نقصان بمردم و رنجش میان مردمان بهم رسد، و این قسم شخص را «سخن چین » گویند و بعربی «نمام »خوانند. (برهان ). سخن چین که پیش مردم به بدی سعایت کند و فعل او را «چغلی » گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). بمعنی غماز؛ از لغات ترکی . (غیاث ). بدبختی را گویند که چون سخنی از کسی بشنود یا فعلی مشاهده نماید که از افشای آن به او آزاری و آسیبی برسد اظهار کند واو را «سخن چین » نیز نامند و بتازی «نمام » خوانند. (جهانگیری ). نمام و سخن چین و خفیه نویس که آنچه از مردم بیند و یا شنود جهت آزار آنان برای حاکم و داروغه و جز آن نقل و یا نویسد. (ناظم الاطباء). سخن چین که حرف کسی را برای افساد بدیگری رساند و در تکلم امروز ایران بمعنی مطلق شکایت از کسی است نزد دیگری . (فرهنگ نظام ). چغلی کننده و چغلی دهنده . خبرکش . خبرچین . جاسوس . عوان . و رجوع به چغل خور و چغل خوری و چغلی شود.


فرهنگ عمید

= چغر
چین و شکن، چین وچروک در پوست بدن، آژنگ.
جوشن، زره، جامۀ جنگ: نه همچون دیگران ز آهن چغل پوش / سلاح عصمت یزدانش بر دوش (امیرخسرو: لغت نامه: چغل ).
۱. سخن چین، نمام، خبرکش.
۲. ویژگی کسی که هرگاه خبط و خطایی از کسی ببیند به شخص بالاتر گزارش بدهد یا شکایت کند.

چغر#NAME?


چین و شکن؛ چین‌وچروک در پوست بدن؛ آژنگ.


جوشن؛ زره؛ جامۀ جنگ: ◻︎ نه همچون دیگران ز آهن چغل‌پوش / سلاح عصمت یزدانش بر دوش (امیرخسرو: لغت‌نامه: چغل).


۱. سخن‌چین؛ نمام؛ خبرکش.
۲. ویژگی کسی که هرگاه خبط و خطایی از کسی ببیند به شخص بالاتر گزارش بدهد یا شکایت کند.


دانشنامه عمومی

پرتاب كردن



گویش مازنی

دو جاگو – سخن چین


/cheghel/ دو جاگو – سخن چین

پیشنهاد کاربران

چُغُل:ترکی
= چوْوغول و چوْوول = چوْ و ( شایعه ، خبر ) غول ( اک ) = شایعه پراکنی، خبرچینی ، جاسوسی ؛ چوُوول هم استفاده می شود ، چُغُلی ات را می کنم = به همه اطلاع می دهم ، چغلچی = خبرچین ، نمّام ؛
*همانطور که در لغتنامه دهخدا اشاره شده غیاث الغات نیز آنرا ترکی می داند. *

لغت نامه دهخدا:
چغل. [ چ ُ غ ُ ] ( ص ، اِ ) شخصی باشد که آنچه از مردم بیند یا شنود بحاکم و داروغه و عسس یا جای دیگر نقل کند، بسبب آنکه آزار و نقصان بمردم و رنجش میان مردمان بهم رسد، و این قسم شخص را �سخن چین � گویند و بعربی �نمام �خوانند. ( برهان ) . سخن چین که پیش مردم به بدی سعایت کند و فعل او را �چغلی � گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . بمعنی غماز؛ از لغات ترکی. ( غیاث ) . <<< - - - -


مردم محلی آباده به شیر میوه جات که چسنده اند و یا هر مایع چسبنده دیگر مثل شیره انگوریا خرماچغل می گویند.

چَغَل در گویش یزدی یعنی سِفت و محکم

چَغَل، چوب کوتاه و کلفتی که برای فرو انداختن گردو یا دبگر میوه ها پرتاب می شود.
چَغَل کردن، رها کردن، ول کردن، پرتاب کردن

گویش فارسی جیرفت

چَغَل در گویش یزدی یعنی سفت و محکم .
مثال، چغل شدن برگ های انگور
برگ انگور بعداز بزرگ شدن و مناسب شدن برای دلمه، کم کم بر ضخامت برگ افزوده می شود تا جایی که دیگر مناسب برای دلمه نخواهد بود و خوردن برگ چغل آن، دندان فولادین می خواهد تا آن را خرد کند و بتواند از حلق و گلو پایین رود لذا از بهترین برگ های انگور برای دلمه می توان به برگ نازک و لطیف که دارای رنگی روشن است اشاره کرد.


کلمات دیگر: