کلمه جو
صفحه اصلی

خاطف


مترادف خاطف : خیره کننده، پرتلالو، درخشان

عربی به فارسی

اني , زود گذر


مترادف و متضاد

خیرهکننده، پرتلالو، درخشان


فرهنگ فارسی

رباینده، درخشندگی که چشم راخیره کند، تیری که به، زمین بخوردوبعدبه هدف برود، خواطف جمع
۱ - ( اسم ) رباینده.۲ - آنچه که چشم را خیره کند : برق خاطف . ۳ - تیری که بزمین اصابت کند و سپس بسوی هدف رود . جمع : خواطف .
گرگ

فرهنگ معین

(طِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - آن چه که چشم را خیره کند. ۲ - تیری که به زمین بخورد و سپس به سوی هدف رود.

لغت نامه دهخدا

خاطف. [ طِ ] ( ع ص ) برقی که چشم را خیره می کند. ( آنندراج ) ( فرهنگ جهانگیری ). درخش که چشم را خیره کند. ( منتهی الارب ). خیره کننده : و برق خاطف دواسبه غبار را درنیافتی. ( سندبادنامه ص 252 ). || رباینده. در صفت برق خاطف از آن جهت واقع میشود که بینائی مردم میرباید. ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ جهانگیری ).

خاطف. [ طِ ] ( ع اِ ) گرگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). رجوع به لغت گرگ شود.

خاطف . [ طِ ] (ع اِ) گرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). رجوع به لغت گرگ شود.


خاطف . [ طِ ] (ع ص ) برقی که چشم را خیره می کند. (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). درخش که چشم را خیره کند. (منتهی الارب ). خیره کننده : و برق خاطف دواسبه غبار را درنیافتی . (سندبادنامه ص 252). || رباینده . در صفت برق خاطف از آن جهت واقع میشود که بینائی مردم میرباید. (غیاث اللغات ) (فرهنگ جهانگیری ).


فرهنگ عمید

درخشندگی خیره کننده.

پیشنهاد کاربران

برقی که چشم قدرت دیدن ان را ندارد
در فلسفه فیلسوف مشرق زمین در منظومه عربی میخوانیم

یامن هو اخطفی لفرط نوره
الباطن و الظاهرو ظهوره

که بعضی ها ظهوره را طهوره خوانده اند که با فلسفه سازگار نیست
چون می فرماید تو ان نور و برق زیادی هستی که چشم ما قدرت دیدن تورا ندارد و پاک بر هم می نهد والا هم ظاهر و هم باطن همه آشکارا و اظهرومنالشمس هستی منظومه عربی حاج ملا هادی اسرار سبزواری


کلمات دیگر: