خنده کن خنده کننده
خنده زن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خنده زن. [ خ َ دَ / دِ زَ ] ( نف مرکب ) خنده کن. خنده کننده. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
حلق و لب قنینه بین سرفه کنان و خنده زن
خنده بهار عیش دان سرفه نوای صبحدم.
خود شود اندر حق خود عیب کوش
گر که زند خنده بر او مرد و زن
او هم از آن خنده شود خنده زن.
حلق و لب قنینه بین سرفه کنان و خنده زن
خنده بهار عیش دان سرفه نوای صبحدم.
خاقانی.
هر که سخن نشنود از عیب پوش خود شود اندر حق خود عیب کوش
گر که زند خنده بر او مرد و زن
او هم از آن خنده شود خنده زن.
امیرخسرو دهلوی.
|| مسخره کننده. ( یادداشت بخط مؤلف ).کلمات دیگر: