کلمه جو
صفحه اصلی

حایر


مترادف حایر : سرگشته، سرگردان، حیران

برابر پارسی : سرگردان، سرگشته

مترادف و متضاد

سرگشته، سرگردان، حیران


فرهنگ فارسی

( اسم ) سرگردان سرگشته .
موضع قبر حسین ابن علی (ع )

( اسم ) سرگردان سرگشته .
سرگشته حیران

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . حائر ] (اِفا. ) سرگشته ، سرگردان .

لغت نامه دهخدا

حایر. [ ی ِ ] ( ع ص ، اِ ) نعت فاعلی از حیرت. سرگشته. سرگردان. که بیرون شد کار نداند. ( منتهی الارب ). متحیر. حیران. ( مهذب الاسماء ). ج ، حوران. حیران. ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ) . || جای پست. || بستان. ( منتهی الارب ). اصمعی گوید: مطمئن و وسط بلنداطراف. ج ، حوران. موضعی ( معجم البلدان ) ( اقرب الموارد ). مجتمعالماء و حوض یسیَّب الیه مسیل ُ ماء الامطار. ( اقرب الموارد ). گرداب. گوباران. ( مهذب الاسماء ). مغاکی که آب باران در او گرد آید در دشت. ( منتهی الارب ). حوضی که آب باران در آن گرد شود، چه آب در آن متحیرانه چرخ زند. حوض که آب سیل و باران بدان ریزد و گرد آن متحیرانه بچرخد. و بیشتر مردم آنرا حَیْر خوانند چنانکه عایشة را عَیْشة گویند. ( معجم البلدان ).

حایر. [ ی ِ ] ( اِخ ) موضع قبر حسین بن علی ( ع ). ( معجم البلدان ). وجه تسمیه آنرا حمداﷲ مستوفی چنین گوید: جهت آنکه چنان که ذکر رفت بعهد متوکل خلیفه آب در او بستند تا خراب شود. آب ، حیرت آورد، و زمینی که ضریح حضرت است خشک ماند. عمارت آن مشهد نیز عضدالدوله ٔفناخسرو دیلمی ساخت و آن موضع نیز شهرچه شده است که دورش هزاروچهارصد گام است و بر ظاهر آن قبر هجدهم جدم حرّ ریاحی است و اول کسی که جان را جهت امیرالمؤمنین حسین فدا کرد و در آن جنگ شهید شد، اوست. از طرف یزید علیه اللعنة و از رسول ( ص ) مرویست که من زار الحسین لیلة النیة غفر اﷲ له السنة. و شب نیة گفته شد که غرّه شهر رجب است. ( نزهةالقلوب مقاله 3 ص 32 ).

حایر. [ ی ِ ] (اِخ ) موضع قبر حسین بن علی (ع ). (معجم البلدان ). وجه تسمیه ٔ آنرا حمداﷲ مستوفی چنین گوید: جهت آنکه چنان که ذکر رفت بعهد متوکل خلیفه آب در او بستند تا خراب شود. آب ، حیرت آورد، و زمینی که ضریح حضرت است خشک ماند. عمارت آن مشهد نیز عضدالدوله ٔفناخسرو دیلمی ساخت و آن موضع نیز شهرچه شده است که دورش هزاروچهارصد گام است و بر ظاهر آن قبر هجدهم جدم حرّ ریاحی است و اول کسی که جان را جهت امیرالمؤمنین حسین فدا کرد و در آن جنگ شهید شد، اوست . از طرف یزید علیه اللعنة و از رسول (ص ) مرویست که من زار الحسین لیلة النیة غفر اﷲ له السنة. و شب نیة گفته شد که غرّه ٔ شهر رجب است . (نزهةالقلوب مقاله ٔ 3 ص 32).


حایر. [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حیرت . سرگشته . سرگردان . که بیرون شد کار نداند. (منتهی الارب ). متحیر. حیران . (مهذب الاسماء). ج ، حوران . حیران . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) . || جای پست . || بستان . (منتهی الارب ). اصمعی گوید: مطمئن و وسط بلنداطراف . ج ، حوران . موضعی (معجم البلدان ) (اقرب الموارد). مجتمعالماء و حوض یسیَّب الیه مسیل ُ ماء الامطار. (اقرب الموارد). گرداب . گوباران . (مهذب الاسماء). مغاکی که آب باران در او گرد آید در دشت . (منتهی الارب ). حوضی که آب باران در آن گرد شود، چه آب در آن متحیرانه چرخ زند. حوض که آب سیل و باران بدان ریزد و گرد آن متحیرانه بچرخد. و بیشتر مردم آنرا حَیْر خوانند چنانکه عایشة را عَیْشة گویند. (معجم البلدان ).


حائر. [ ءِ ] ( ع ص ، اِ ) نعت فاعلی از حیرت. سرگردان. سرگشته. متحیر. حیران. مرد سرگشته که بیرون شد کار نداند. || جای گرد آمدن آب. || لاغر. نزار. || مغاکی که در آن آب باران گرد آید در دشت و جز آن. || جای پست. حَیر. || بستان. ج ، حوران ، حیران. || چربش گوشت. پیه. چربو. || ( اِخ ) کربلا،یا موضعی به کربلا در ساحل نهر حسینی ، شعبه فرات که روضه حسین بن علی علیهماالسلام بدانجاست. || ( ص ) حائرٌ بائرٌ؛ از اتباع است ؛ ای هالک ٌ کاسد.

فرهنگ عمید

سرگشته، سرگردان.

دانشنامه آزاد فارسی

حائر
(یا: حایر؛ حیر) محدودۀ بقعۀ امام حسین (ع) در کربلا. این واژه در عربی هم به معنای سرگشته و متحیّر است و هم گودالی که در آن آب جمع شود. به روایت شیعیان، چون متوکّل، خلیفۀ عباسی، برای پراکندن دوستداران امام از اطراف مقبرۀ آن حضرت فرمان داد آن جا را آب ببندند، دوروبر مقبره را آب گرفت، امّا وارد خود آرامگاه نشد و واپس رفت؛ از همین رو، آن مکان را حائر خواندند. مجاوران حرم و توسعاً ساکنان کربلا را نیز حائری گفته اند.

پیشنهاد کاربران

حائر
( یا: حایر؛ حیر ) محدودۀ بقعۀ امام حسین ( ع ) در کربلا. این واژه در عربی هم به معنای سرگشته و متحیّر است و هم گودالی که در آن آب جمع شود. به روایت شیعیان، چون متوکّل، خلیفۀ عباسی، برای پراکندن دوستداران امام از اطراف مقبرۀ آن حضرت فرمان داد آن جا را آب ببندند، دوروبر مقبره را آب گرفت، امّا وارد خود آرامگاه نشد و واپس رفت؛ از همین رو، آن مکان را حائر خواندند. مجاوران حرم و توسعاً ساکنان کربلا را نیز حائری گفته اند.


کلمات دیگر: