کلمه جو
صفحه اصلی

حدیده


مترادف حدیده : قلاویز، آهن آلات

فارسی به انگلیسی

die


thread, die

thread


مترادف و متضاد

قلاویز


آهن‌آلات


۱. قلاویز
۲. آهنآلات


فرهنگ فارسی

قطعه آهن، آلت وافزار آهنی، میله فلزی راپیچ کردن
۱ - قطعه ای از آهن . ۲ - ابزار آهنین . ۳ - صفحه ای فلزی و سوراخ دار که فلزات را بتوسط آن بشکل میل. نازک و مفتول در آورند . ۴ - آلتی که میل. فلزی را بوسیل. آن بشکل پیچ در آورند . جمع : حدائد ( حداید ) حدیدات .
یکی از چهار ایالت یمن است

فرهنگ معین

(حَ دِ ) [ ع . حدیدة ] (اِ. ) ۱ - صفحه ای فلزی و سوراخ دار که فلزات را با گذرانیدن از آن به شکل میلة نازک و مفتول درآورند. ۲ - ابزاری که به وسیلة آن میلة فلزی را رِزوه کرده به شکل پیچ درآورند.

لغت نامه دهخدا

( حدیدة ) حدیدة. [ ح َ دَ ] ( ع ص ، اِ ) تأنیث حدید. تند. تیز. و آن اخص است از حدید. || کارد تیز. شمشیر تیز. || ذکیه. تند. تیز: رائحة حدیدة؛ بوئی تند. بوئی تیز. رائحة ذکیة. || هم حد. هم سامان. ج ، حَدیدات ، حِداد، حَدائد. || یک پاره آهن : حدیدة محماة؛ یک پاره آهن تفته. || قسمی قفل پیچ. || افزاری است که بوسیله آن به مفتول شکل جدید میدهند، و آن چندقسم است : 1- چهارگوش که مفتول را چهارگوشه میسازد. 2- گرد. 3- نیم گرد. 4- سه پهلو. 5- ساقه کش. 6- پیچ که آنرا دندانه و پیچ میدهد. افزاری است زرگران را که سوراخ بسیار دارد و تار سیم از آن کشند :
وصلش که بود مراد دیده
دارد صد راه چون حدیده.
وحید ( از آنندراج ).
بعد از آهنگری ، عمله چرخ کشی ، طلا و نقره را از حدیده فولاد بیرون میکشند. ( تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 21 ). حدیده در اصطلاح آهنکاران امروز افزاری است که بوسیله آن در انتهای لوله آهنین شکاف مارپیچ دندانه بوجود می آورند که مهره در آن بگردد. || در النقود العربیة، به معنی وسیله ضرب سکه دیده میشود. رجوع به حدید شود. || چوبی که بر سر آن آهن تیز نصب کنند.
حدیده. [ ح ُ دَ دَ ] ( اِخ ) شهر و بندری مهم از یمن به شبه جزیره عربستان در ساحل بحر احمر، در 160هزارگزی شمال مخا و همچنین در حدود 160هزارگزی جنوب غربی صنعا، و با باره های چند محاط می باشد و عمارات چنداشکوبه ، و چهارسوقی معتبر دارد و جوامع و مساجد آن عالی و جالب انظار است. سکنه آن نزدیک سی هزار و مجموع محصول مخا و صنعا از این بندر صادر شود. هوای آن گرم و به تابستان تا چهل درجه بالای صفر می رسد و در زمستان بندرت از 25 درجه پائین تر می رود. پیش تر جزومستملکات عثمانی بود و سپس جزء مغصوبات انگلیس شد. ( از قاموس الاعلام ترکی ). و اکنون جزء کشور یمن است.

حدیده. [ ح ُ دَ دَ ] ( اِخ ) یکی از چهار ایالت یمن است ، مرکب از 9 قضا و 17ناحیه. و بر دامنه جبال سراة بر ساحل دریای احمر ممتد باشد. و از شمال به عسیر و از مشرق به صنعاء و از جنوب به ناحیت تعز محدود است. زمین آن پست و مسطح است و تنها ناحیت جبل ریمة و حجور کوهستانی و مرتفع است. رودهای جاری از جبل سراة اکثر در بیابان تهامه خشک شده و یا به زمین فرومی شود و فقط بعضی قلیل به دریا می پیوندد. معهذا تا جائی که خشک شوند اراضی اطراف خود را آبیاری می کنند. زمین حدیده نهایت منبت و حاصلخیز است و در ناحیت تهامة توتون ، پنبه ، هندوانه و غیره به عمل می آید. در اراضی جبل سراة علاوه بر محصولات مذکور قهوه و گندم و جو و باقلا و عدس و زنجبیل نیزبدست می آید و در پاره ای جاها خرما و پرتقال و لیمو و نارنگی نیز میرسد. و تقسیمات آن بر وجه ذیل است :

حدیده . [ ح ُ دَ دَ ] (اِخ ) یکی از چهار ایالت یمن است ، مرکب از 9 قضا و 17ناحیه . و بر دامنه ٔ جبال سراة بر ساحل دریای احمر ممتد باشد. و از شمال به عسیر و از مشرق به صنعاء و از جنوب به ناحیت تعز محدود است . زمین آن پست و مسطح است و تنها ناحیت جبل ریمة و حجور کوهستانی و مرتفع است . رودهای جاری از جبل سراة اکثر در بیابان تهامه خشک شده و یا به زمین فرومی شود و فقط بعضی قلیل به دریا می پیوندد. معهذا تا جائی که خشک شوند اراضی اطراف خود را آبیاری می کنند. زمین حدیده نهایت منبت و حاصلخیز است و در ناحیت تهامة توتون ، پنبه ، هندوانه و غیره به عمل می آید. در اراضی جبل سراة علاوه بر محصولات مذکور قهوه و گندم و جو و باقلا و عدس و زنجبیل نیزبدست می آید و در پاره ای جاها خرما و پرتقال و لیمو و نارنگی نیز میرسد. و تقسیمات آن بر وجه ذیل است :


حدیدة. [ ح َ دَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث حدید. تند. تیز. و آن اخص است از حدید. || کارد تیز. شمشیر تیز. || ذکیه . تند. تیز: رائحة حدیدة؛ بوئی تند. بوئی تیز. رائحة ذکیة. || هم حد. هم سامان . ج ، حَدیدات ، حِداد، حَدائد. || یک پاره آهن : حدیدة محماة؛ یک پاره آهن تفته . || قسمی قفل پیچ . || افزاری است که بوسیله ٔ آن به مفتول شکل جدید میدهند، و آن چندقسم است : 1- چهارگوش که مفتول را چهارگوشه میسازد. 2- گرد. 3- نیم گرد. 4- سه پهلو. 5- ساقه کش . 6- پیچ که آنرا دندانه و پیچ میدهد. افزاری است زرگران را که سوراخ بسیار دارد و تار سیم از آن کشند :
وصلش که بود مراد دیده
دارد صد راه چون حدیده .

وحید (از آنندراج ).


بعد از آهنگری ، عمله ٔ چرخ کشی ، طلا و نقره را از حدیده ٔ فولاد بیرون میکشند. (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 21). حدیده در اصطلاح آهنکاران امروز افزاری است که بوسیله ٔ آن در انتهای لوله ٔ آهنین شکاف مارپیچ دندانه بوجود می آورند که مهره در آن بگردد. || در النقود العربیة، به معنی وسیله ٔ ضرب سکه دیده میشود. رجوع به حدید شود. || چوبی که بر سر آن آهن تیز نصب کنند.

حدیده . [ ح ُ دَ دَ ] (اِخ ) شهر و بندری مهم از یمن به شبه جزیره ٔ عربستان در ساحل بحر احمر، در 160هزارگزی شمال مخا و همچنین در حدود 160هزارگزی جنوب غربی صنعا، و با باره های چند محاط می باشد و عمارات چنداشکوبه ، و چهارسوقی معتبر دارد و جوامع و مساجد آن عالی و جالب انظار است . سکنه ٔ آن نزدیک سی هزار و مجموع محصول مخا و صنعا از این بندر صادر شود. هوای آن گرم و به تابستان تا چهل درجه بالای صفر می رسد و در زمستان بندرت از 25 درجه پائین تر می رود. پیش تر جزومستملکات عثمانی بود و سپس جزء مغصوبات انگلیس شد. (از قاموس الاعلام ترکی ). و اکنون جزء کشور یمن است .


فرهنگ عمید

۱. صفحۀ فلزی مشبک که فلز را با گذراندن از آن به صورت میلۀ نازک یا مفتول درمی آوردند.
۲. آلتی که با آن میلۀ فلزی را به شکل پیچ درمی آورند.
۳. [قدیمی] قطعۀ آهن.
۴. [قدیمی] آلت و افزار آهنی.

دانشنامه عمومی

(حُ دَ، بر وزن هویزه) بندری مهم در یمن


حدیدة. حدیدة (به عربی: حدیدة) یک منطقهٔ مسکونی در سوریه است که در شهرستان تلکلخ واقع شده است.
فهرست شهرهای سوریه
حدیدة ۲٬۵۴۴ نفر جمعیت دارد.

دانشنامه آزاد فارسی

حُدَیْدِه
بندری در یمن، در کرانۀ شرقی دریای سرخ، با ۴۲۶,۱۰۰ نفر جمعیت (۲۰۰۳). تجارت قهوه، خرما، پوست، پنبه، مروارید، گیاه سنا، مُرّ، کنجد، و غلات در آن رواج دارد.


کلمات دیگر: