برابر پارسی : شَرمیدن
خجل شدن
برابر پارسی : شَرمیدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
شرمسار شدن سرافکنده شدن
لغت نامه دهخدا
خجل شدن. [ خ َ ج ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) شرمسارشدن. سرافکنده شدن. خجلت کشیدن. شرمساری بردن. آزرم کردن. شرم زده شدن :
آن یهودی شد سیه روی و خجل
شد پشیمان زین سبب بیمار دل.
که گل ز خار برآیدچو یوسف از زندان.
خجل شد چو پهنای دریا بدید.
آن یهودی شد سیه روی و خجل
شد پشیمان زین سبب بیمار دل.
مولوی.
خجل شوند کنون دختران مصر چمن که گل ز خار برآیدچو یوسف از زندان.
سعدی.
یکی قطره باران ز ابری چکیدخجل شد چو پهنای دریا بدید.
سعدی ( بوستان ).
پیشنهاد کاربران
بشرم در افتادن ؛ شرمنده شدن. حالت شرم و خجلت دست دادن :
به عشق روی تو گفتم که جان برافشانم
دگر بشرم در افتادم از محقر خویش.
سعدی.
به عشق روی تو گفتم که جان برافشانم
دگر بشرم در افتادم از محقر خویش.
سعدی.
خجالت کشیدن
کلمات دیگر: